کلمه جو
صفحه اصلی

بتوت

لغت نامه دهخدا

بتوت. [ ب ُ ] ( ع مص ) لاغر شدن. مهزول شدن. ( از اقرب الموارد ): بت بتوتاً؛ لاغر گردید. ( ناظم الاطباء ).

بتوت. [ ب ُ ] ( ع اِ ) ج ِ بَت ، بمعنی طیلسان خز و مانند آن. ( از اقرب الموارد ). و رجوع به بت شود.

بتوة. [ ] ( اِخ ) نام شهری به هند. ( از رحله ابن بطوطه ).

بتوت . [ ب ُ ] (ع اِ) ج ِ بَت ّ، بمعنی طیلسان خز و مانند آن . (از اقرب الموارد). و رجوع به بت شود.


بتوت . [ ب ُ ] (ع مص ) لاغر شدن . مهزول شدن . (از اقرب الموارد): بت بتوتاً؛ لاغر گردید. (ناظم الاطباء).



کلمات دیگر: