( اسم ) پوست تخت
پوست تخته
فرهنگ فارسی
لغت نامه دهخدا
پوست تخته. [ ت َخ ْ ت َ / ت ِ ] ( اِ مرکب ) تخته پوست. قطعه پوست. پوست تخت :
پادشاه ملک فقریم و قناعت رخت ماست
طاقی ما تاج ما و پوست تخته تخت ماست.
مخواه تخت منقش ز آبنوس و ز عاج.
پادشاه ملک فقریم و قناعت رخت ماست
طاقی ما تاج ما و پوست تخته تخت ماست.
نصیرای بدخشانی.
بپوست تخته ابلق نشین چو درویشان مخواه تخت منقش ز آبنوس و ز عاج.
سالک یزدی.
کلمات دیگر: