( نغز آمدن ) شایسته افتادن مناسب و مطلوب و بجا واقع شدن .
نغز امدن
فرهنگ فارسی
لغت نامه دهخدا
( نغز آمدن ) نغز آمدن. [ ن َ م َ دَ ] ( مص مرکب ) شایسته افتادن. مناسب و مطلوب و بجا واقع شدن :
نغز می آید بر او کن یا مکن
امر و نهی ماجراها در سخن.
که بودند سرگشته از دست زن.
که عشق آتش است و هوس تندباد.
نغز می آید بر او کن یا مکن
امر و نهی ماجراها در سخن.
مولوی.
چه نغز آمد این یک سخن ز آن دو تن که بودند سرگشته از دست زن.
سعدی.
چه نغز آمد این نکته در سندبادکه عشق آتش است و هوس تندباد.
سعدی.
کلمات دیگر: