کلمه جو
صفحه اصلی

محتجز

لغت نامه دهخدا

محتجز. [ م ُ ت َ ج َ ] ( ع اِ ) نیفه گاه. ( یادداشت مرحوم دهخدا ). محل بستن نیفه. ( ناظم الاطباء ).

محتجز. [ م ُ ت َ ج ِ ] ( ع ص ) به حجاز آینده. ( از منتهی الارب ). آنکه به حجاز می رود. || کسی که در نیفه شلوار چیزی می گیرد. ( ناظم الاطباء ). در نیفه شلوار گیرنده. || مجتمعشونده. ( از منتهی الارب ). فراهم شده و مجتمعگشته. ( ناظم الاطباء ). || برمیان بندنده ازار. ( از منتهی الارب ).

محتجز. [ م ُ ت َ ج َ ] (ع اِ) نیفه گاه . (یادداشت مرحوم دهخدا). محل بستن نیفه . (ناظم الاطباء).


محتجز. [ م ُ ت َ ج ِ ] (ع ص ) به حجاز آینده . (از منتهی الارب ). آنکه به حجاز می رود. || کسی که در نیفه ٔ شلوار چیزی می گیرد. (ناظم الاطباء). در نیفه ٔ شلوار گیرنده . || مجتمعشونده . (از منتهی الارب ). فراهم شده و مجتمعگشته . (ناظم الاطباء). || برمیان بندنده ٔ ازار. (از منتهی الارب ).



کلمات دیگر: