حرنعظ : کس آزمند جماع . شرم زن آزمند جماع .
نعظ
فرهنگ فارسی
لغت نامه دهخدا
نعظ. [ ن َ ] ( ع مص ) برخاستن نره. ( آنندراج ). بلند شدن ذکر. قیام الذکر. ( تاج المصادر بیهقی ). نعوظ. ( منتهی الارب ). نَعَظ. ( منتهی الارب )( متن اللغة ). و اسم از آن نَعظ است. ( متن اللغة ).
نعظ. [ ن َ ع َ ] ( ع مص ) نعوظ. نَعظ. ( منتهی الارب ). برخاستن ذکر. رجوع به نَعظ شود.
نعظ. [ ن َ ع ِ ] ( ع ص ) حر نعظ؛ کس آزمند جماع. ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). شرم زن آزمند جماع. ( از منتهی الارب ). شبق. ( متن اللغة ).
نعظ. [ ن َ ع َ ] ( ع مص ) نعوظ. نَعظ. ( منتهی الارب ). برخاستن ذکر. رجوع به نَعظ شود.
نعظ. [ ن َ ع ِ ] ( ع ص ) حر نعظ؛ کس آزمند جماع. ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). شرم زن آزمند جماع. ( از منتهی الارب ). شبق. ( متن اللغة ).
نعظ. [ ن َ ] (ع مص ) برخاستن نره . (آنندراج ). بلند شدن ذکر. قیام الذکر. (تاج المصادر بیهقی ). نعوظ. (منتهی الارب ). نَعَظ. (منتهی الارب )(متن اللغة). و اسم از آن نَعظ است . (متن اللغة).
نعظ. [ ن َ ع َ ] (ع مص ) نعوظ. نَعظ. (منتهی الارب ). برخاستن ذکر. رجوع به نَعظ شود.
نعظ. [ ن َ ع ِ ] (ع ص ) حر نعظ؛ کس آزمند جماع . (آنندراج ) (ناظم الاطباء). شرم زن آزمند جماع . (از منتهی الارب ). شبق . (متن اللغة).
کلمات دیگر: