کلمه جو
صفحه اصلی

محتبک

لغت نامه دهخدا

محتبک. [ م ُ ت َ ب ِ ] ( ع ص ) نعت فاعلی از احتباک. بند استوار و نیکوکننده چیزی. ( آنندراج ). استوارکننده و مضبوط نماینده و کسی که با دستاری پشت و ساقهای خود را با هم می بندد. ( ناظم الاطباء ).

محتبک. [ م ُت َ ب َ ] ( ع ص ) نعت مفعولی از احتباک. نیک بافته شده. || نیکو از هر چیزی. ( از منتهی الارب ).

محتبک . [ م ُ ت َ ب ِ ] (ع ص ) نعت فاعلی از احتباک . بند استوار و نیکوکننده ٔ چیزی . (آنندراج ). استوارکننده و مضبوط نماینده و کسی که با دستاری پشت و ساقهای خود را با هم می بندد. (ناظم الاطباء).


محتبک . [ م ُت َ ب َ ] (ع ص ) نعت مفعولی از احتباک . نیک بافته شده . || نیکو از هر چیزی . (از منتهی الارب ).



کلمات دیگر: