( مصدر ) از حال رفتن بیهوش شدن غشی اغمائ .
از خود رفتن
فرهنگ فارسی
لغت نامه دهخدا
ازخود رفتن. [ اَ خوَدْ / خُدْ رَ ت َ ] ( مص مرکب ) از حال رفتن. بیهوش شدن. غشی. اغماء :
بوی گل و باد سحری بر سر راهند
گر میروی از خود به ازین قافله ای نیست.
بوی گل و باد سحری بر سر راهند
گر میروی از خود به ازین قافله ای نیست.
صائب.
پیشنهاد کاربران
از خود رفتن یعنی بیهوش شدن از حال رفتن
کلمات دیگر: