کلمه جو
صفحه اصلی

محتظر

لغت نامه دهخدا

محتظر. [ م ُ ت َ ظِ ] ( ع ص ) نعت فاعلی از احتظار. آنکه حظیره سازد. ( منتهی الارب ). حظیره سازنده. ( ناظم الاطباء ) ( آنندراج ). || هشیم محتظر؛ درخت خشک در هم ریخته. قوله تعالی : انا ارسلنا علیهم صیحةً واحدة فکانوا کهشیم المحتظر. ( قرآن 31/54 ).

محتظر. [ م ُ ت َ ظَ ] ( ع ص ) نعت مفعولی از احتظار. شاخه های حظیره ساخته شده. ( ناظم الاطباء ). || حظیره کرده شده.

محتظر. [ م ُ ت َ ظَ ] (ع ص ) نعت مفعولی از احتظار. شاخه های حظیره ساخته شده . (ناظم الاطباء). || حظیره کرده شده .


محتظر. [ م ُ ت َ ظِ ] (ع ص ) نعت فاعلی از احتظار. آنکه حظیره سازد. (منتهی الارب ). حظیره سازنده . (ناظم الاطباء) (آنندراج ). || هشیم محتظر؛ درخت خشک در هم ریخته . قوله تعالی : انا ارسلنا علیهم صیحةً واحدة فکانوا کهشیم المحتظر. (قرآن 31/54).



کلمات دیگر: