محاوی. [ م َ ] ( ع اِ ) ج ِ محوی. مجمعها. ( ناظم الاطباء ). || دربرگرفته ها. فراهم شده ها : و آن روز که بر ملحدستان مؤمنا باد افشای این محاوی و تقریر این مساوی رفت. ( جهانگشای جوینی ). || مضمونها : و اصل مملکت و موطن ایشان وکیفیت ممالک و معابر نسبت به بلاد ترکستان از محاوی او مفهوم و معلوم می شود. ( مهمان نامه بخارا ص 355 ).
محاوی
لغت نامه دهخدا
کلمات دیگر: