مرد دراز مضطرب خلقت ٠ یا فرج باریک و دراز و فروهشت ٠
نعنع
فرهنگ فارسی
لغت نامه دهخدا
نعنع. [ ن ُ ن ُ ] (ع ص ) مرد دراز مضطرب خلقت . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء) (از متن اللغة). || فرج باریک و دراز و فروهشته . (منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء).
نعنع. [ ن َ ن َ / ن ُ ن ُ ] ( ع اِ ) پودینه. ( منتهی الارب ). نعناع. پودنه. ( دهار ). پودینه باغی. ( از بحر الجواهر ). رجوع به نعنا و نعناع شود :
می نهم از شاخ ترخان زلف بر روی پنیر
می کشم از برگ نعنع وسمه بر ابروی نان.
نعنع. [ ن ُ ن ُ ] ( ع ص ) مرد دراز مضطرب خلقت. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ) ( ناظم الاطباء ) ( از متن اللغة ). || فرج باریک و دراز و فروهشته. ( منتهی الارب ) ( از ناظم الاطباء ).
می نهم از شاخ ترخان زلف بر روی پنیر
می کشم از برگ نعنع وسمه بر ابروی نان.
بسحاق.
نعنع. [ ن ُ ن ُ ] ( ع ص ) مرد دراز مضطرب خلقت. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ) ( ناظم الاطباء ) ( از متن اللغة ). || فرج باریک و دراز و فروهشته. ( منتهی الارب ) ( از ناظم الاطباء ).
نعنع. [ ن َ ن َ / ن ُ ن ُ ] (ع اِ) پودینه . (منتهی الارب ). نعناع . پودنه . (دهار). پودینه ٔ باغی . (از بحر الجواهر). رجوع به نعنا و نعناع شود :
می نهم از شاخ ترخان زلف بر روی پنیر
می کشم از برگ نعنع وسمه بر ابروی نان .
می نهم از شاخ ترخان زلف بر روی پنیر
می کشم از برگ نعنع وسمه بر ابروی نان .
بسحاق .
کلمات دیگر: