کلمه جو
صفحه اصلی

محتفر

لغت نامه دهخدا

محتفر. [ م ُ ت َ ف ِ ] ( ع ص ) نعت فاعلی از احتفار. کَننده زمین به آهن. ( از منتهی الارب ). کَننده زمین را. ( آنندراج ). کننده. کاونده. حفرکننده. ( ناظم الاطباء ).

محتفر. [ م ُ ت َ ف َ ] ( ع ص ) نعت مفعولی از احتفار. کنده شده و کاویده شده. || ( اِ ) پستان. ( ناظم الاطباء ).

محتفر. [ م ُ ت َ ف َ ] (ع ص ) نعت مفعولی از احتفار. کنده شده و کاویده شده . || (اِ) پستان . (ناظم الاطباء).


محتفر. [ م ُ ت َ ف ِ ] (ع ص ) نعت فاعلی از احتفار. کَننده ٔ زمین به آهن . (از منتهی الارب ). کَننده زمین را. (آنندراج ). کننده . کاونده . حفرکننده . (ناظم الاطباء).



کلمات دیگر: