کلمه جو
صفحه اصلی

محبک

لغت نامه دهخدا

محبک. [ م ُ ح َب ْ ب َ ] ( ع ص ) مرغول موی. محبک الشعر؛ مرغوله موی. و در حدیث در صفت دجال است که او محبک الشعر بود یا سری حُبُک داشت یعنی مرغول بود. ( از منتهی الارب ). || گلیم مخطط. ( ناظم الاطباء ). کساء محبک ؛ ای مخطط. ( منتهی الارب ).


کلمات دیگر: