کلمه جو
صفحه اصلی

عنتر


مترادف عنتر : میمون، بدترکیب، زشت

برابر پارسی : انتر

فارسی به انگلیسی

baboon, barbarian ape

barbarian ape, baboon


مترادف و متضاد

beast (اسم)
چهارپا، حیوان، جانور، عنتر

anthropoid (اسم)
میمون، میمون ادم نما، عنتر

man-ape (اسم)
میمون، عنتر

baboon (اسم)
عنتر، شکل عجیب و غریب، یکنوع میمون یا عنتر دم کوتاه

pongo (اسم)
عنتر

میمون


بدترکیب، زشت


۱. میمون
۲. بدترکیب، زشت


فرهنگ فارسی

۱ - قسمی مگس کبود رنگ. ۲ - پستانداریست از راسته پریمات ها جزو دسته میمونهای دمدار و از گروه کاتارینین ها که جدار بین دو سوراخ بزرگ بینی آن نازک است . دم این حیوان هرگز گیرنده نیست انتهای بدن وی نزدیک به نشیمنگاه دارای پینه های قرمز رنگ است . رقاصان و مطربان دوره گرد گونه های مختلف این حیوان را جهت رقاصی تربیت می کنند . ۳ - ( صفت ) بد ترکیب ( در مقام توهین استعمال شود ) .
ابن شداد بن عمرو ابن معاویه عبسی

فرهنگ معین

(عَ تَ ) [ ع . ] (اِ. ) نک انتر.

لغت نامه دهخدا

عنتر. [ ع َ ت َ / ع ُ ت َ / ع ُ ت ُ] ( ع اِ ) مگس یا خرمگس. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). خرمگس. ( ناظم الاطباء ). مگس و گویند مگس ازرق و کبودرنگ ، و یک دانه آن را عنترة گویند. ( از اقرب الموارد ). || پستانداری است از راسته پریمات ها، جزو دسته میمونهای دم دار، و از گروه کاتارینین ها که جدار بین دو سوراخ بینی آن نازک است. دم این حیوان هرگز گیرنده نیست. انتهای بدن وی نزدیک به نشیمنگاه دارای پینه های قرمزرنگ است. رقاصان و مطربان دوره گرد انواع مختلف این حیوان را جهت رقاصی تربیت میکنند. ( از فرهنگ فارسی معین ) : برخوردار را دید که مانند عنتران بداختر در سر قبر پدر به امید عفو جرائم مضطر گردیده. ( مجمل التواریخ ابوالحسن گلستانه ).
- عنترباز ؛ بازی دهنده عنتر. عنتری. رجوع به عنتری شود.
|| بدترکیب. این لفظ را در مقام توهین به اشخاص به کار می برند. ( از فرهنگ فارسی معین ).

عنتر. [ ع َ ت َ ] ( اِخ ) ابن شدادبن عمروبن معاویه عبسی. رجوع به عنترة ( ابن شدادبن... ) شود.

عنتر. [ ع َ ت َ ] (اِخ ) ابن شدادبن عمروبن معاویه ٔ عبسی . رجوع به عنترة (ابن شدادبن ...) شود.


عنتر. [ ع َ ت َ / ع ُ ت َ / ع ُ ت ُ] (ع اِ) مگس یا خرمگس . (منتهی الارب ) (آنندراج ). خرمگس . (ناظم الاطباء). مگس و گویند مگس ازرق و کبودرنگ ، و یک دانه ٔ آن را عنترة گویند. (از اقرب الموارد). || پستانداری است از راسته ٔ پریمات ها، جزو دسته ٔ میمونهای دم دار، و از گروه کاتارینین ها که جدار بین دو سوراخ بینی آن نازک است . دم این حیوان هرگز گیرنده نیست . انتهای بدن وی نزدیک به نشیمنگاه دارای پینه های قرمزرنگ است . رقاصان و مطربان دوره گرد انواع مختلف این حیوان را جهت رقاصی تربیت میکنند. (از فرهنگ فارسی معین ) : برخوردار را دید که مانند عنتران بداختر در سر قبر پدر به امید عفو جرائم مضطر گردیده . (مجمل التواریخ ابوالحسن گلستانه ).
- عنترباز ؛ بازی دهنده ٔ عنتر. عنتری . رجوع به عنتری شود.
|| بدترکیب . این لفظ را در مقام توهین به اشخاص به کار می برند. (از فرهنگ فارسی معین ).


فرهنگ عمید

۱. نوعی مگس بزرگ کبودرنگ، خرمگس.
۲. = انتر

دانشنامه عمومی

عنْتَرْ:(antar) کریه المنظر ، زشت روی ، بَدگِل


پیشنهاد کاربران

به معنی یوز یا یوز پلنگ نیز هست به همین دلیل است که اعراب آن را به عنوان نام برای فرزندان خود انتخاب میکنند و اگر فقط به معنی میمون بود این نام را به کار نمیبردند. با معنی یوز میتوان مفهوم شجاعت را نیز که در عربی دارد از آن برداشت کرد.

گاهی منظور نوعی میمون است و گاهی اَنِ تَر منظور است

اَنتر/عَنتر:
به معنای" بوزینه". اکثر فرهنگ ها و از جمله فرهنگ معین این لفظ را به صورت عنتر ضبط کرده و آن را عربی دانسته اند. اما در فرهنگ های عربی، اعم از قدیم و جدید، عنتر مطلقاً به این معنی نیامده است ( عنتر در عربی به معنای "نوعی مگس" و مجازا به معنای" شجاع" است ) . لغت نامه دهخدا، با استناد به بیتی از سوزنی سمرقندی، ضبط عنتر ( با حرف " ع" ) را معتبر دانسته است. ولی بر اساس یک شاهد هرگز نمی توان درباره معنی یا املای کلمه ای حکم قطعی کرد. تازه سوزنی سمرقندی ( یا کاتب نسخه دیوان او ) نیز ممکن است اشتباه کرده و انتر فارسی را که ظاهراً از لغات عامیانه بوده و در هیچ فرهنگی ضبط نشده است عربی دانسته و با حرف ( ع ) نوشته باشد. به هر حال، به احتمال نزدیک به یقین، انتر به معنای" بوزینه" فارسی است و با همین املا باید نوشته شود.
( غلط ننویسیم ، ابوالحسن نجفی ، چاپ نهم ۱۳۷۸ ص ۴۲. )

میمون بی قیاقه


کلمات دیگر: