کلمه جو
صفحه اصلی

قویم


مترادف قویم : راست، استوار، والا

مترادف و متضاد

راست، استوار، والا


فرهنگ فارسی

راست و درست، معتدل، استوار، خوش قامت
( صفت ) ۱ - راست و درست ۲ - استوار .
مصغر قوم و ها در تصغیر بان ملحق نمیشود ولی در جائیکه برای غیر آدمیان استعمال شود ها در مصغر آن در می آید زیرا در اینصورت مونث است .

فرهنگ معین

(قَ ) [ ع . ] (ص . ) ۱ - راست ، درست . ۲ - خوش قد.

لغت نامه دهخدا

قویم . [ ق َ ] (ع ص ) نیکوقامت . خوش قد: رجل قویم . (اقرب الموارد) (آنندراج ). || راست و درست . (منتهی الارب ). معتدل . (اقرب الموارد).


قویم. [ ق َ ] ( ع ص ) نیکوقامت. خوش قد: رجل قویم. ( اقرب الموارد ) ( آنندراج ). || راست و درست. ( منتهی الارب ). معتدل. ( اقرب الموارد ).

قویم. [ ق ُ وَ ] ( ع اِ مصغر ) مصغر قوم و ها در تصغیر به آن ملحق نمیشود، ولی در جائی که برای غیر آدمیان استعمال شود ها در مصغر آن درمی آید زیرا در این صورت مؤنث است. ( منتهی الارب ).

قویم . [ ق ُ وَ ] (ع اِ مصغر) مصغر قوم و ها در تصغیر به آن ملحق نمیشود، ولی در جائی که برای غیر آدمیان استعمال شود ها در مصغر آن درمی آید زیرا در این صورت مؤنث است . (منتهی الارب ).


فرهنگ عمید

۱. راست و درست.
۲. معتدل.
۳. استوار.
۴. خوش قامت.


کلمات دیگر: