مترادف قواد : پاانداز، جاکش، دیوث، قلتبان، کشخان، لحاف کش
قواد
مترادف قواد : پاانداز، جاکش، دیوث، قلتبان، کشخان، لحاف کش
فارسی به انگلیسی
مترادف و متضاد
پاانداز، جاکش، دیوث، قلتبان، کشخان، لحافکش
فرهنگ فارسی
بسیارراننده وکشنده ، واسطه ودلال عمل منافی عفت، جمع قائد
فرهنگ معین
(قَ وّ ) [ ع . ] (ص . ) دیوث ، قلتبان .
لغت نامه دهخدا
قواد. [ ق َوْ وا ] ( ع اِ ) بینی و آن لغتی است حمیری. ( از اقرب الموارد ) ( ناظم الاطباء ). || ( ص ) زن جلب. ( منتهی الارب ). زن جلب و دیوث. ( ناظم الاطباء ). قرمساق و دیوث. ( آنندراج ) :
گفت ای دغای ابله و قواد قلتبان.
قواد. [ ق ُوْ وا ] ( ع ص ،اِ ) ج ِ قائد. ( اقرب الموارد ) ( منتهی الارب ). بمعنی کشنده ستور و جز آن. ( آنندراج ). رجوع به قائد شود.
گفت ای دغای ابله و قواد قلتبان.
سعدی ( هزلیات ).
قواد. [ ق ُوْ وا ] ( ع ص ،اِ ) ج ِ قائد. ( اقرب الموارد ) ( منتهی الارب ). بمعنی کشنده ستور و جز آن. ( آنندراج ). رجوع به قائد شود.
قواد. [ ق ُوْ وا ] (ع ص ،اِ) ج ِ قائد. (اقرب الموارد) (منتهی الارب ). بمعنی کشنده ٔ ستور و جز آن . (آنندراج ). رجوع به قائد شود.
قواد. [ ق َوْ وا ] (ع اِ) بینی و آن لغتی است حمیری . (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). || (ص ) زن جلب . (منتهی الارب ). زن جلب و دیوث . (ناظم الاطباء). قرمساق و دیوث . (آنندراج ) :
گفت ای دغای ابله و قواد قلتبان .
گفت ای دغای ابله و قواد قلتبان .
سعدی (هزلیات ).
فرهنگ عمید
= قائد
واسطه و دلال عمل منافی عفت، پاانداز.
واسطه و دلال عمل منافی عفت، پاانداز.
واسطه و دلال عمل منافی عفت؛ پاانداز.
قائد#NAME?
واژه نامه بختیاریکا
پشت شُو پهن؛ خریخه؛ به تی خو دیده؛ سیم کش
پیشنهاد کاربران
کمک جاکش
زن به مزد
( زَ. بِ. مُ ) ( ص مر. ) دیوث، قواد.
( زَ. بِ. مُ ) ( ص مر. ) دیوث، قواد.
پاکش
( لهجه و گویش تهرانی )
نوعی شلوار زنانه /پاانداز، قواد، دلال محبت
( لهجه و گویش تهرانی )
نوعی شلوار زنانه /پاانداز، قواد، دلال محبت
خانم بیار. [ ن ُ ] ( ص مرکب ) جاکش. آنکه قوادی کند. آنکه جنده بهر این و آن برد.
کلمات دیگر: