کلمه جو
صفحه اصلی

دلسوز


مترادف دلسوز : رئوف، رحم دل، رحیم، شفیق، غمخوار، غمگسار، مشفق، مهربان

فارسی به انگلیسی

compassionate, considerate, gracious, sympathetic, warmhearted

compassionate, sympathetic


فارسی به عربی

رحیم , متعاطف

مترادف و متضاد

pitier (اسم)
دلسوز

compassionate (صفت)
مهربان، رحیم، دلسوز، شفیق، غم خوار

sympathetic (صفت)
دلسوز، شفیق، غم خوار، مشفق، همدرد

piteous (صفت)
دلسوز، رقت انگیز، جانگداز، رقت بار

فرهنگ فارسی

کسی که دلش بحال دیگربسوزدودرباره اوغمخواری کند
( صفت ) آنکه دلش بحال دیگری بسوزد مشفق مهربان غمخوار .

لغت نامه دهخدا

دلسوز. [ دِ ] ( نف مرکب ) دل سوزنده. آنکه دلش بر حال دیگران بسوزد. ( آنندراج ). مشفق. مهربان. غمخوار. خیرخواه. خیراندیش. ( ناظم الاطباء ). تیماردار. مهربان. آنکه غم کسی خورد. آنکه غم تو خورد. مهربان. که غم زیان و مصیبت تو خورد :
کجا نام او جندل راهبر
به هر کار دلسوز بر شاه بر.
فردوسی.
به رنج دل بپروردی امیرا نیک نامی را
چنان چون مادر دلسوز فرزند گرامی را.
فرخی.
عقیقین لبم پیروز گشته
جهان بر حال من دلسوز گشته.
( ویس و رامین ).
دلسوز چند بود همی خواهی
خیره بر این خسیس تن ای مسکین.
ناصرخسرو.
راتبم گندمیست هر روزی
از یکی پارسای دلسوزی.
سنائی.
دلسوز ما که آتش گویاست قند او
آتش که دید دانه دلها سپند او.
خاقانی.
سایبانست بر تو بخت سپید
آن سپیدی بخت دلسوز است.
خاقانی.
بر تن ز سرشک جامه عیدی
در ماتم دوستان دلسوز.
خاقانی.
بودند بر او چو دایه دلسوز
تا رفت بر این یکی شبانروز.
نظامی.
گفتا منم آن رفیق دلسوز
کز من شده روز او بدین روز.
نظامی.
امیدم هست کز روی تو دلسوز
بروز آرم شبم را هم یکی روز.
نظامی.
همان پندارم ای دلدار دلسوز
که افتادم ز شبدیز اولین روز.
نظامی.
در آن حلقه که بود آن ماه دلسوز
چو مار حلقه می پیچید تا روز.
نظامی.
آشنائی نه غریبیست که دلسوز منست
چو من از خویش برفتم دل بیگانه بسوخت.
حافظ.
- خواهر دلسوز ؛ خواهر مهربان : خواهر دلسوز استخوان مرا با هفت گلاب شسته ، من همی شدم یک بلبل پر.
- دلسوز شدن ؛ غمخوار شدن. مهربان شدن :
چنان کن که هرکس که نزدیک اوست
به رادی شود با تو دلسوز و دوست.
اسدی.
|| آنکه یا آنچه متألم سازد بسختی. سوزنده دل. ( یادداشت مرحوم دهخدا ). سوزاننده دل. تأثرانگیز. غم انگیز :
بدین تلخی که شیرینست امروز
نباشد هیچکس با رنج دلسوز.
نظامی.
اما عشق دلفروز و مهر دلسوز از محمل دل فریاد می کرد که... ( سندبادنامه ص 181 ).
بر گور پدر نشسته تا روز
می خواند قصیده های دلسوز.
نظامی.

دلسوز. [ دِ ] (نف مرکب ) دل سوزنده . آنکه دلش بر حال دیگران بسوزد. (آنندراج ). مشفق . مهربان . غمخوار. خیرخواه . خیراندیش . (ناظم الاطباء). تیماردار. مهربان . آنکه غم کسی خورد. آنکه غم تو خورد. مهربان . که غم زیان و مصیبت تو خورد :
کجا نام او جندل راهبر
به هر کار دلسوز بر شاه بر.

فردوسی .


به رنج دل بپروردی امیرا نیک نامی را
چنان چون مادر دلسوز فرزند گرامی را.

فرخی .


عقیقین لبم پیروز گشته
جهان بر حال من دلسوز گشته .

(ویس و رامین ).


دلسوز چند بود همی خواهی
خیره بر این خسیس تن ای مسکین .

ناصرخسرو.


راتبم گندمیست هر روزی
از یکی پارسای دلسوزی .

سنائی .


دلسوز ما که آتش گویاست قند او
آتش که دید دانه ٔ دلها سپند او.

خاقانی .


سایبانست بر تو بخت سپید
آن سپیدی بخت دلسوز است .

خاقانی .


بر تن ز سرشک جامه ٔ عیدی
در ماتم دوستان دلسوز.

خاقانی .


بودند بر او چو دایه دلسوز
تا رفت بر این یکی شبانروز.

نظامی .


گفتا منم آن رفیق دلسوز
کز من شده روز او بدین روز.

نظامی .


امیدم هست کز روی تو دلسوز
بروز آرم شبم را هم یکی روز.

نظامی .


همان پندارم ای دلدار دلسوز
که افتادم ز شبدیز اولین روز.

نظامی .


در آن حلقه که بود آن ماه دلسوز
چو مار حلقه می پیچید تا روز.

نظامی .


آشنائی نه غریبیست که دلسوز منست
چو من از خویش برفتم دل بیگانه بسوخت .

حافظ.


- خواهر دلسوز ؛ خواهر مهربان : خواهر دلسوز استخوان مرا با هفت گلاب شسته ، من همی شدم یک بلبل پر.
- دلسوز شدن ؛ غمخوار شدن . مهربان شدن :
چنان کن که هرکس که نزدیک اوست
به رادی شود با تو دلسوز و دوست .

اسدی .


|| آنکه یا آنچه متألم سازد بسختی . سوزنده ٔ دل . (یادداشت مرحوم دهخدا). سوزاننده ٔ دل . تأثرانگیز. غم انگیز :
بدین تلخی که شیرینست امروز
نباشد هیچکس با رنج دلسوز.

نظامی .


اما عشق دلفروز و مهر دلسوز از محمل دل فریاد می کرد که ... (سندبادنامه ص 181).
بر گور پدر نشسته تا روز
می خواند قصیده های دلسوز.

نظامی .


می گفت سرودهای دلسوز
زآن روز مباد کس بدین روز.

نظامی .


در دل خوش ناله ٔ دلسوز هست
با شبه شب گهر روز هست .

نظامی .


پس آنگه گفت کاین آواز دلسوز
چه آوازاست رازش در من آموز.

نظامی .


ازاو دیدم هزار آزرم دلسوز
که نشنیدم پیامی از تو یک روز.

نظامی .


درچکانیدی قلم بر نامه ٔ دلسوز من
ور امید صلح باری در جوابت دیدمی .

سعدی .


دوست می دارم من این نالیدن دلسوز را
تا به هرنوعی که باشد بگذرانم روز را.

سعدی .


غزلیات عراقیست سرود حافظ
که شنید این ره دلسوز که فریاد نکرد.

حافظ.


|| معشوق و دل سوزنده :
که برگشت و تاریک شد روزمن
ازین سه دل افروز دلسوز من .

فردوسی .


همی تا هجر آن دلسوز بینم
نه درمان یابم و نه روز بینم .

(ویس و رامین ).


|| دل سوخته . (یادداشت مرحوم دهخدا) :
ای عاشق دلسوز ز کام خود دور
می نال و همی چاو که معذوری معذور.

؟ (از فرهنگ اسدی ).


یکی ساعت من دلسوز را باش
اگر روزی بدی امروز را باش .

نظامی .


نالیدن عاشقان دلسوز
ناپخته مجازمی شمارد.

سعدی .


|| (اِ مرکب ) غم . رنج . درد : تنها باشید تا رسوائی یکدیگر رانبینید و دلسوز یکدگر را نچشید. (کتاب المعارف ). || قسمی از اقسام هفت گانه ٔ لاله . (آنندراج ) (انجمن آرا) :
چه خوری خون چو لاله ٔ دلسوز
خوش نظر باش و بوستان افروز.

خواجوی کرمانی (از آنندراج ).



فرهنگ عمید

کسی که دلش به حال دیگری بسوزد و دربارۀ او غمخواری و مهربانی کند.

دانشنامه عمومی

دلسوز (فیلم). دلسوز (به هندی: Diljale) فیلمی محصول سال ۱۹۹۶ و به کارگردانی هری باوجا است. در این فیلم بازیگرانی همچون اجی دیوگن، سونالی بندره، مادهو، آمریش پوری، شاکتی کاپور، پارمیت ستهی، گلشن گروور، فریده جلال، هیمانی شیوپوری ایفای نقش کرده اند.
۲۰ سپتامبر ۱۹۹۶ (۱۹۹۶-09-۲۰)

گویش اصفهانی

تکیه ای: delsuǰ
طاری: delsüǰ
طامه ای: delsuǰ
طرقی: delsüǰ
کشه ای: delsuǰ
نطنزی: delsuǰ


جدول کلمات

غمخوار

پیشنهاد کاربران

Piteous یعنی دلسوز و دلسوز یک صفته پس بهتره این رو استفاده کنیم

مهربان .
از خود گذشته.

رئوف، رحم دل، رحیم، شفیق، غمخوار، غمگسار، مشفق، مهربان

لینک دانلود فیلم دلسوز

لالا هستین


کلمات دیگر: