کلمه جو
صفحه اصلی

سردمهری


مترادف سردمهری : بدمهری، نامهربانی، بی عاطفگی، بی محبتی

مترادف و متضاد

بدمهری، نامهربانی، بیعاطفگی، بیمحبتی


لغت نامه دهخدا

سردمهری. [ س َ م ِ ] ( حامص مرکب ) بی محبتی. بی رحمی :
چشم بگذار بر من ای سره مرد
سردمهری مکن به آبی سرد.
نظامی.
لیلی ز سر گرفته چهری
دیدی سوی او به سردمهری.
نظامی.
بسی گردنان را ز گردن کشان
زد از سردمهری به یخ بر نشان.
نظامی.


کلمات دیگر: