کلمه جو
صفحه اصلی

دمق


برابر پارسی : دمغ، دمک

فرهنگ فارسی

بشکستن . دندان شکستن .

لغت نامه دهخدا

دمق. [ دَ م َ ] ( معرب ، اِ ) معرب از دمه فارسی. باد وبرف. || دزدی. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ).

دمق. [ دَ ] ( ع مص ) داخل کردن چیزی در چیزی. || دزدیدن چیزی. ( از اقرب الموارد ).

دمق. [ دَ م َ ] ( ع مص ) بشکستن. ( از المصادر زوزنی ). دندان شکستن. ( تاج المصادر بیهقی ).

دمق . [ دَ ] (ع مص ) داخل کردن چیزی در چیزی . || دزدیدن چیزی . (از اقرب الموارد).


دمق . [ دَ م َ ] (ع مص ) بشکستن . (از المصادر زوزنی ). دندان شکستن . (تاج المصادر بیهقی ).


دمق . [ دَ م َ ] (معرب ، اِ) معرب از دمه ٔ فارسی . باد وبرف . || دزدی . (منتهی الارب ) (آنندراج ).


فرهنگ عمید

شکستن دندان.

دانشنامه عمومی

دمق دارای کاربردهای زیر است.
دمق (شهر) : نام شهری در استان همدان
دمق : باد و برف، دزدیدن چیزی، داخل کردن چیزی در چیزی، شکستن دندان
فرهنگ لغت دهخدا

دانشنامه آزاد فارسی

دَمَق
شهری در استان همدان، شهرستان رزن، و مرکز اداری بخش سردرود. با ارتفاعی حدود ۱,۸۵۰ متر، در منطقه ای کوهستانی در ۷۶کیلومتری شمال شرقی همدان و ۲۰ کیلومتری غرب شمالی رزن، سر راه روستایی رزن به قادرخلج و کبودرآهنگ قرار دارد. رودخانۀ دمق از کنار این شهر می گذرد. اقلیم این شهر معتدل مایل به سرد و نیمه خشک و جمعیت آن ۳,۱۲۷ نفر است (۱۳۸۵).


کلمات دیگر: