مترادف ترهات : اباطیل، اراجیف، جفنگ، ژاژ، سخنان بی اساس، لاطائلات، مزخرفات، یاوه ها
ترهات
مترادف ترهات : اباطیل، اراجیف، جفنگ، ژاژ، سخنان بی اساس، لاطائلات، مزخرفات، یاوه ها
فارسی به انگلیسی
idle talks, trifles
canard
مترادف و متضاد
اباطیل، اراجیف، جفنگ، ژاژ، سخنان بیاساس، لاطائلات، مزخرفات، یاوهها
فرهنگ فارسی
سخنهای بیهوده، سخنان گزاف وبی اساس، جمع ترهه
( اسم ) جمع : ترهه بیهوده ها یاوه ها.
( اسم ) جمع : ترهه بیهوده ها یاوه ها.
فرهنگ معین
(تُ رَّ ) [ ع . ] (اِ. ) جِ ترهه ، بیهوده ها، سخنان بیهوده .
لغت نامه دهخدا
ترهات. [ ت ُرْ رَ ] ( ع اِ ) ج ِ تُرَّهَة. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). سخن های باطل لهوآمیز. ج ِ ترهت که بمعنی باطل است. ( غیاث اللغات ) ( از آنندراج ). سخنان بیهوده و خرافات. ( شرفنامه منیری ). ج ِ ترهة. اباطیل و دواهی. ( المنجد ). فارسی معرب است آنگاه به باطل استعاره شد پس گویند الترهات البسابس و الترهات الصحاصح و از اسمای باطل است :
تطاول لیلی و اعترتنی وساوسی
لات اتی بالترهات البسابس.
خاص در بند لذت و شهوات
عام در بند هزل و تراهات
کار کن بگذر از ره گفتار.
مشنو ترهات او که بیمار
پر گوید و هرزه روز بحران.
ترا خدای گزید از جهان و شاهی داد
حدیث خصم فسانه ست و ترهات محال.
من برای تو تو برای منی.
راه پیدا شد چه پایی بی ثبات.
دور کن از دل که تا یابی نجات.
تا بگویی ترک شید و ترهات.
تطاول لیلی و اعترتنی وساوسی
لات اتی بالترهات البسابس.
( از اقرب الموارد ).
و ربما جاء مضافاً یقال : اخذ فی ترهات البسابس. ( اقرب الموارد ). بمعنی بیهوده و هرزه و خرافات و مهملات باشد. گویند عربی است. ( برهان ). ترهه بر وزن قبره بمعنی ناچیز و باطل است... و جمع آن ترهات بالف و تا وتراریه بر وزن قنادیل می آید و سنایی آنرا تراهات آورده و شمس قیس بر او اعتراض کرده است : خاص در بند لذت و شهوات
عام در بند هزل و تراهات
( حاشیه برهان چ معین ).
زین چنین ترهات دست بدارکار کن بگذر از ره گفتار.
سنایی.
زاهد گفت اگر مراآرزوی مرید بسیار... نبودی... به ترهات دزد فریفته نگشتمی. ( کلیله و دمنه ).مشنو ترهات او که بیمار
پر گوید و هرزه روز بحران.
خاقانی.
چندین هذیانات و ترهات که مردود عقل و نامقبول خرد است ایراد کردم. ( سندبادنامه ص 71 ).ترا خدای گزید از جهان و شاهی داد
حدیث خصم فسانه ست و ترهات محال.
ظهیری ( از شرفنامه منیری ).
این همه ترهات میدانم من برای تو تو برای منی.
عطار.
عقل شیدا شد چه خوانی ترهات راه پیدا شد چه پایی بی ثبات.
مولوی.
نخوت و دعوی و کبر و ترهات دور کن از دل که تا یابی نجات.
مولوی.
بر سرت چندان زعیم ای بد صفات تا بگویی ترک شید و ترهات.
مولوی.
اما آنچه گفته است که «پیش از قیامت یزید و... را زنده کنند و بکشند» اصلی ندارد و از جمله خرافات و ترهات باشد. ( کتاب النقض ص 306 ). || راه خرد که از راه بزرگ منشعب شود واحد آن ترهة است. ( از اقرب الموارد ). راه های کوچک. ( از المنجد ). و رجوع به ترهة شود.فرهنگ عمید
= ترهه
ترهه#NAME?
پیشنهاد کاربران
، ترهات . [ ت ُرْ رَ ] ( ع اِ ) ج ِ تُرَّهَة. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) . سخن های باطل لهوآمیز. ج ِ ترهت که بمعنی باطل است . ( غیاث اللغات ) ( از آنندراج ) . سخنان بیهوده و خرافات
جفنگیات
در زبان کردی به بادی که از شکم با صدا در رود �تر � کفته می شود و �هات � به معنی آمد و سر جمع یعنی باد شکمی آمد یا در رفت و در کار برد همان معنی سخن بیهوده، باطل ، زاز ، حتی بی قیمت می باشد و البته به نوعی همراه با تمسخر و تحقیر است .
لاطائلات، اراجیف، سخنان بی ارزش و بی پایه، دروغها
کلمات دیگر: