کلمه جو
صفحه اصلی

خطاکار


مترادف خطاکار : بزهکار، خاطی، گنه کار، گناهکار، تقصیرکار، خلاف کار، مجرم، مخطی، مقصر

متضاد خطاکار : درست کار

برابر پارسی : گناهمند | گناهمند

فارسی به انگلیسی

sinful, guilty, sinner, wrongdoer


sinful, guilty, sinner, wrongdoer, offender

offender, sinful


مترادف و متضاد

صفت بزهکار، خاطی، گنه‌کار، گناهکار، تقصیرکار، خلاف‌کار، مجرم، مخطی، مقصر ≠ درست‌کار


transgressor (اسم)
متجاوز، متخلف، خطاکار، تجاوزکار

wrongdoer (اسم)
متجاوز، مجرم، متخلف، خطاکار

transgressive (صفت)
متجاوز، گناهکار، خاطی، متخلف، خطاکار

بزهکار، خاطی، گنهکار، گناهکار، تقصیرکار، خلافکار، مجرم، مخطی، مقصر ≠ درستکار


فرهنگ فارسی

اشتباه کننده سهو کننده

لغت نامه دهخدا

خطاکار. [ خ َ ] ( ص مرکب ) اشتباه کننده. سهوکننده. || گنه کار. بزهکار. عاصی. ( ناظم الاطباء ). خاطی. مجرم. ( یادداشت بخط مؤلف ) :
بگفت ای نگون بخت بدبخت زن
خطاکار ناپاک ناپاک تن.
؟ ( قصص الانبیاء جویری ص 77 ).
من با تو چونیستم خطاکار
خود را بخطا کنم گرفتار.
نظامی.

فرهنگ عمید

کسی که مرتکب خطا شده است، بزه کار.

دانشنامه عمومی

خطاکار (انگلیسی: The Blunderer) رمانی مهیج از پاتریشا های اسمیت است.

پیشنهاد کاربران

بزهکار، خاطی، گنه کار، گناهکار، تقصیرکار، خلاف کار، مجرم، مخطی، مقصر

گناهکار

culprit

کسی که کاره اشتباهی انجام می دهد

نا هنجار / کجرو / اشتباه گر

خاطی


کلمات دیگر: