کلمه جو
صفحه اصلی

دنی


مترادف دنی : پست، حقیر، خوار، دون، فرومایه، ناکس

متضاد دنی : والا

فارسی به انگلیسی

common, dirty, dog, shabby, vile


mean, base, common, dirty, dog, shabby, vile

مترادف و متضاد

پست، حقیر، خوار، دون، فرومایه، ناکس ≠ والا


فرهنگ فارسی

ذلیل، خسیس، فرومایه، ادنائ جمع
( صفت ) ناکس پست ضعیف .
منسوب به دن . شکلی از مروارید شبیه به خم .

فرهنگ معین

(دَ یّ ) [ ع . ] (ص . ) پست ، ضعیف .

لغت نامه دهخدا

دنی. [ دَ ] ( اِ ) شوق و نشاط و سرور و عشرت و شادی و خوشی و خرمی. ( ناظم الاطباء ). رجوع به دن شود.

دنی. [ دَ نی ی ] ( ع ص ) ناکس.( منتهی الارب ) ( مهذب الاسماء ) ( دهار ) ( شرفنامه منیری ). پست و دون و خسیس. ( ناظم الاطباء ). ناکس و پست فطرت و سفله ، مشتق از دنائت. ( آنندراج ) ( از غیاث ). به عربی مردم دون و خسیس را گویند. ( برهان ). فرومایه. ( دهار ). رذل. دون. ( یادداشت مؤلف ). مردم دون و طبقه پایین ، در برابر سَری به معنی مردم شریف و طبقه بالا: و یلبس السری و الدنی منهم [ من اهل کلاه بار ] الفوطة الواحدة. ( اخبار الصین و الهند ص 8 ).
صاحب باغ آمد و گفت ای دنی
از خدا شرمیت کوچه می کنی ؟
مولوی.
نفس بی عهد است زآن رو کشتنی است
او دنی و قبله گاه او دنی است.
مولوی.
که اگر حق است کو آن روشنی
سر ز چَه بردار و بنگر ای دنی.
مولوی.
گفت شیطان که بما اغویتنی
کرد فعل خود نهان دیو دنی.
مولوی.
- دنی پرور ؛ پرورش دهنده بدی. ( ناظم الاطباء ).
- چرخ دنی پرور ؛ زمانه پرورش دهنده مردمان شرور و فاجر. ( ناظم الاطباء ).
- دنیای ( دنیی ) دنی ؛ جهان پست و بی ارزش :
غم دنیی دنی چند خوری باده بخور
که ز غم خوردن تو رزق نگردد کم و بیش.
حافظ.
|| نزدیک. ( منتهی الارب ) ( مهذب الاسماء ) ( ناظم الاطباء ). نزدیک شونده ، مشتق از دنو. ( آنندراج ) ( از غیاث ). همجوار. ( ناظم الاطباء ). || ضعیف. || حقیر. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). || لقیته ادنی دنی [ اَ نا دَن ْ نا / اَ نا دَنی ی ]؛ ملاقات کردم با او اول هر چیز. ( از ناظم الاطباء ) ( از متن اللغة ). در اقرب الموارد آمده «لقیته ادنی دَنْی و ادنا دناً [ اَ دَ نَن ْ ]؛ ای اول شی ٔ. و در متن اللغة آمده : «لقیته ادنی ̍ دنی و ادنی دناً؛ای اول شی ٔ.

دنی. [ دُ نا ] ( ع اِ ) ج ِ دنیا. ( منتهی الارب ) ( از آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). رجوع به دنیا شود :
اعز مکان فی الدنی سرج سابح
و خیر جلیس فی الزمان کتاب.
متنبی.

دنی. [ دَن ْ نی ] ( ص نسبی ) منسوب به دن. شکلی از مروارید شبیه به خم. ( یادداشت مؤلف ). رجوع به دن شود.

دنی. [ دِ ] ( اِخ ) ( سَن... ) حامی فرانسه در قرن سوم میلادی. گویند نخستین اسقف پاریس بود و در مونمارتر به شهادت رسید. ( از دایرةالمعارف فارسی ).

دنی ٔ. [ دَ ] (ع ص ) مرد فرومایه ٔ پلید. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). فرومایه . پست . دون . خسیس . در تداول فارسی زبانان به حذف همزه ٔ آخر آید. (یادداشت مؤلف ). رجوع به دنی شود. || بی باک . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). || حقیر و خوار. ج ، ادناء، دِناء. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).


دنی . [ دَ ] (اِ) شوق و نشاط و سرور و عشرت و شادی و خوشی و خرمی . (ناظم الاطباء). رجوع به دن شود.


دنی . [ دَ نی ی ] (ع ص ) ناکس .(منتهی الارب ) (مهذب الاسماء) (دهار) (شرفنامه ٔ منیری ). پست و دون و خسیس . (ناظم الاطباء). ناکس و پست فطرت و سفله ، مشتق از دنائت . (آنندراج ) (از غیاث ). به عربی مردم دون و خسیس را گویند. (برهان ). فرومایه . (دهار). رذل . دون . (یادداشت مؤلف ). مردم دون و طبقه ٔ پایین ، در برابر سَری ّ به معنی مردم شریف و طبقه ٔ بالا: و یلبس السری و الدنی منهم [ من اهل کلاه بار ] الفوطة الواحدة. (اخبار الصین و الهند ص 8).
صاحب باغ آمد و گفت ای دنی
از خدا شرمیت کوچه می کنی ؟

مولوی .


نفس بی عهد است زآن رو کشتنی است
او دنی و قبله گاه او دنی است .

مولوی .


که اگر حق است کو آن روشنی
سر ز چَه بردار و بنگر ای دنی .

مولوی .


گفت شیطان که بما اغویتنی
کرد فعل خود نهان دیو دنی .

مولوی .


- دنی پرور ؛ پرورش دهنده ٔ بدی . (ناظم الاطباء).
- چرخ دنی پرور ؛ زمانه ٔ پرورش دهنده ٔ مردمان شرور و فاجر. (ناظم الاطباء).
- دنیای (دنیی ) دنی ؛ جهان پست و بی ارزش :
غم دنیی دنی چند خوری باده بخور
که ز غم خوردن تو رزق نگردد کم و بیش .

حافظ.


|| نزدیک . (منتهی الارب ) (مهذب الاسماء) (ناظم الاطباء). نزدیک شونده ، مشتق از دنو. (آنندراج ) (از غیاث ). همجوار. (ناظم الاطباء). || ضعیف . || حقیر. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). || لقیته ادنی دنی [ اَ نا دَن ْ نا / اَ نا دَنی ی ]؛ ملاقات کردم با او اول هر چیز. (از ناظم الاطباء) (از متن اللغة). در اقرب الموارد آمده «لقیته ادنی دَنْی و ادنا دناً [ اَ دَ نَن ْ ]؛ ای اول شی ٔ. و در متن اللغة آمده : «لقیته ادنی ̍ دنی ّ و ادنی دناً؛ای اول شی ٔ.

دنی . [ دَن ْ نی ] (ص نسبی ) منسوب به دن . شکلی از مروارید شبیه به خم . (یادداشت مؤلف ). رجوع به دن شود.


دنی . [ دِ ] (اِخ ) (سَن ...) حامی فرانسه در قرن سوم میلادی . گویند نخستین اسقف پاریس بود و در مونمارتر به شهادت رسید. (از دایرةالمعارف فارسی ).


دنی . [ دُ نا ] (ع اِ) ج ِ دنیا. (منتهی الارب ) (از آنندراج ) (ناظم الاطباء). رجوع به دنیا شود :
اعز مکان فی الدنی سرج سابح
و خیر جلیس فی الزمان کتاب .

متنبی .



فرهنگ عمید

۱. ناکس.
۲. ضعیف.
۳. پست و حقیر.

دانشنامه عمومی

دنی (بازیکن فوتبال). دنیل میگل آلوس گومس (پرتغالی: Daniel Miguel Alves Gomes؛ زادهٔ ۷ اوت ۱۹۸۳) که عموماً با نام دنی شناخته می شود، بازیکن فوتبال اهل پرتغال است.
تعداد بازی ها و گل ها فقط مربوط به بازی های لیگ داخلی است و آمار به روز شده در تاریخ ۲۲ دسامبر ۲۰۱۸.

پیشنهاد کاربران

هوالعلیم

دنی: دون ؛ نابکار ؛ پست فطرت . . . . .

دنی:خسیس ؛باحال ٫دنیا دوست ٬زیبا


کلمات دیگر: