کلمه جو
صفحه اصلی

شیاد


مترادف شیاد : حقه باز، شارلاتان، فریبکار، کلاهبردار، محیل، مکار

متضاد شیاد : درستکار

برابر پارسی : فریبکار، سالوس، دورو

فارسی به انگلیسی

impostor


charlatan, crooked, fraudulent, impostor, mposter, quack, racketeer, swindler, con, con man, spiv, bilker, confidence man, gyp, shark, sharper, sinuous, wide boy, crook, sharpie

bilker, charlatan, confidence man, crooked, fraudulent, gyp, impostor, mposter, quack, racketeer, shark, sharper, sinuous, swindler, wide boy


فارسی به عربی

احتیال

مترادف و متضاد

حقه‌باز، شارلاتان، فریبکار، کلاهبردار، محیل، مکار ≠ درستکار


shammer (اسم)
متقلب، حیله گر، شیاد

fraud (اسم)
فریب، غبن، حیله، شیادی، تقلب، کلاه برداری، شیاد، گوش بر

trickster (اسم)
عیار، نیرنگ باز، حقه باز، گول زن، شیاد، بامبول زن

فرهنگ فارسی

حیله گر، مکار، ریاکار، مزور
۱ - آن که دیوار را با گچ یا کاهگل اندود کند . ۲ - حیله گر محیل مکار . ۳ - ریا کار . ۴ - چاپلوس .
خواندن شتر را یا مالیدن بوی خوش را به بدن .

فرهنگ معین

(شَ یّ ) [ ع . ] (ص . ) ۱ - کسی که دیوار را گچ یا کاهگل اندود می کند. ۲ - حیله گر. ۳ - ریاکار، مزور. ۴ - کلاهبردار.

لغت نامه دهخدا

شیاد. ( ع مص ) خواندن شتر را. || مالیدن بوی خوش را به بدن. ( از منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ) ( ناظم الاطباء ).

شیاد. [ ش َی ْ یا ] ( ع ص ) ( از لغات مولده ) مکار و حیله باز. ( ناظم الاطباء ). مکار و فریب دهنده. ( غیاث )( آنندراج ). شارلاتان. زراق. ( یادداشت مؤلف ). حیله گر. محیل. مکار. ( فرهنگ فارسی معین ). کسی که بقصد فریب ، خویش را برخلاف حقیقت نشان دهد و یا کاری مخالف واقع کند و آنرا در صورت امر واقعی عرضه کند. فریبکار. سالوس. ( از لغات دیوان شمس چ فروزانفر ) :
تا فضل تو راهش دهد وز شید و تلوین وارهد
شیاد ما شیدا شود یکرنگ چون شمس الضحی.
مولوی.
شیادی گیسوان بافت یعنی علویست و با قافله حجاز بشهری درآمد که از حج همی آیم. ( گلستان چ فروغی ص 48 ). || ریاکار. ( فرهنگ فارسی معین ). || قلندر مسافر. ( ناظم الاطباء ). || چاپلوس. ( ناظم الاطباء ) ( فرهنگ فارسی معین ). || آنکه دیوار را با گچ و گل اندود کند. ( فرهنگ فارسی معین ).

شیاد. (ع مص ) خواندن شتر را. || مالیدن بوی خوش را به بدن . (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء).


شیاد. [ ش َی ْ یا ] (ع ص ) (از لغات مولده ) مکار و حیله باز. (ناظم الاطباء). مکار و فریب دهنده . (غیاث )(آنندراج ). شارلاتان . زراق . (یادداشت مؤلف ). حیله گر. محیل . مکار. (فرهنگ فارسی معین ). کسی که بقصد فریب ، خویش را برخلاف حقیقت نشان دهد و یا کاری مخالف واقع کند و آنرا در صورت امر واقعی عرضه کند. فریبکار. سالوس . (از لغات دیوان شمس چ فروزانفر) :
تا فضل تو راهش دهد وز شید و تلوین وارهد
شیاد ما شیدا شود یکرنگ چون شمس الضحی .

مولوی .


شیادی گیسوان بافت یعنی علویست و با قافله ٔ حجاز بشهری درآمد که از حج همی آیم . (گلستان چ فروغی ص 48). || ریاکار. (فرهنگ فارسی معین ). || قلندر مسافر. (ناظم الاطباء). || چاپلوس . (ناظم الاطباء) (فرهنگ فارسی معین ). || آنکه دیوار را با گچ و گل اندود کند. (فرهنگ فارسی معین ).

فرهنگ عمید

۱. حیله گر، مکار.
۲. ریاکار، مزور.

دانشنامه آزاد فارسی

شیّاد (trickster)
در فولکلور و اسطوره شناسی، شخصیتی که عموماً در قالب انسان یا جانوری نظیر روباه ظاهر می شود و دست به نیرنگ های هوشمندانه ای می زند تا مسیر حوادث را تغییر دهد. مفهوم شیاد ممکن است نماد عناصر سرکوفتۀ یک فرهنگ باشد و طی داستان حاکی از پیروزی نهایی اصل خوبی بر اصل بدی باشد که اساس اخلاق اجتماعی را تشکیل می دهد.

جدول کلمات

عوام فریب

پیشنهاد کاربران

کسی که تظاهر می کند کسی که هست نیست. دورو .

دورو ، کسی که کارش را با تزویر انجام میدهد

کلاش

دروغکو، حقه باز، کلک زن
شاهد:
شیّادی گیسوان بافت که من علویم و با قافله حجاز به شهری در آمد که از حج همی آیم و قصیده ای پیش ملک برد که من گفته ام نعمت بسیارش فرمود و اکرام کرد تا یکی از ندمای حضرت پادشاه که در آن سال از سفر دریا آمده بود گفت من او را عید اضحی در بصره دیدم معلوم شد که حاجی نیست دیگری گفتا پدرش نصرانی بود در ملطیه، پس او شریف چگونه صورت بندد و شعرش را به دیوان انوری یافتند

سابوس

کسی که تظاهر می کند کسی هست که نیست



کلمات دیگر: