کلمه جو
صفحه اصلی

تسعیر


مترادف تسعیر : نرخ بندی، نرخ گزاری، تبدیل ارز، قیمت گزاری، تعیین بها کردن، قیمت گذاشتن، نرخ گذاشتن، ارزیابی کردن

فارسی به انگلیسی

exchange, conversion

conversion


فارسی به عربی

تحویل

مترادف و متضاد

exchange (اسم)
تعویض، صرافی، معاوضه، بورس، عوض، مبادله، تسعیر، تبادل، اسعار، ردو بدل کننده، ردوبدل ارز، صرافخانه، جای معاملات ارزی و سهامی

conversion (اسم)
تغییر، تبدیل، تغییر کیش، تسعیر

نرخ‌بندی، نرخ‌گزاری


تبدیل ارز، قیمت‌گزاری، تعیین بها کردن


قیمت گذاشتن، نرخ گذاشتن


ارزیابی کردن


۱. نرخبندی، نرخگزاری
۲. تبدیل ارز، قیمتگزاری، تعیین بها کردن،
۳. قیمت گذاشتن، نرخ گذاشتن،
۴. ارزیابی کردن


فرهنگ فارسی

نرخ گذاشتن، بهاوارزش چیزی رامعین کردن
۱- ( مصدر ) نرخ گذاشتنتعیین بها کردن . ۲- ( اسم ) ارزیابی . ۳- تبدیل پول کشوری بپول کشور دیگر مبادل. ارز. جمع : تسعیرات .
فارسیان بمعنی نرخ استعمال میکنند

فرهنگ معین

(تَ ) [ ع . ] ۱ - (مص م . ) نرخ گذاشتن برای چیزی ، بها تعیین کردن . ۲ - (اِ. ) تبدیل ارز.

لغت نامه دهخدا

تسعیر. [ ت َ] ( ع مص ) نرخ نهادن. ( تاج المصادر بیهقی ) ( دهار ) ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( از ناظم الاطباء ). قرار دادن نرخ برای چیزی. ( از متن اللغة ) ( از اقرب الموارد ) ( از المنجد ). || آتش نیک افروختن. ( تاج المصادر بیهقی ). آتش افروختن. ( دهار ) ( آنندراج ) ( ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی ). برافروختن آتش. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( از متن اللغة ) ( از اقرب الموارد ) ( از المنجد ). || برانگیختن حرب. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). برانگیختن جنگ. ( از متن اللغة ) ( از اقرب الموارد ). || متفق شدن گروه بر نرخی.( از اقرب الموارد ) ( از المنجد ). || تعمیم یافتن شر در قومی. ( از متن اللغة ): سعرالقوم شراً؛ عمهم به. قال الجوهری : و لایقال اسعرهم. ( متن اللغة ).

تسعیر. [ ت َ ] ( ع اِ ) فارسیان بمعنی نرخ استعمال کنند. ( آنندراج ). نرخ. ( ناظم الاطباء ) :
بازگشت و گفت هفتم از رجب
گفت در ری چیست تسعیر ای عجب.
مولوی.
... چند از مال دیوان که تسعیر اندک داشت به بهای گران به بقالان به طرح داده بود. ( مجالس سعدی ).
گر ز باران می شود تسعیر نازل از چه رو
شد ز اشکم حسن گندمگون جانان قیمتی.
( از آنندراج ).
|| تقویم و تعیین نرخ و ارزش و بهاء و قیمت. ( ناظم الاطباء ). قیمت نهادن و نرخ معین کردن. ( فرهنگ نظام ): هر ماه قیمت آن از قرار تسعیر صاحب نسق و محتسب الممالک و ریش سفیدان صنف که بمهر ناظر رسد ابتیاع شود. ( تذکرةالملوک چ 2 ص 31 ) و رجوع به همین کتاب ص 47 و 50 شود. || خراج. ( ناظم الاطباء ).

تسعیر. [ ت َ ] (ع اِ) فارسیان بمعنی نرخ استعمال کنند. (آنندراج ). نرخ . (ناظم الاطباء) :
بازگشت و گفت هفتم از رجب
گفت در ری چیست تسعیر ای عجب .

مولوی .


... چند از مال دیوان که تسعیر اندک داشت به بهای گران به بقالان به طرح داده بود. (مجالس سعدی ).
گر ز باران می شود تسعیر نازل از چه رو
شد ز اشکم حسن گندمگون جانان قیمتی .

(از آنندراج ).


|| تقویم و تعیین نرخ و ارزش و بهاء و قیمت . (ناظم الاطباء). قیمت نهادن و نرخ معین کردن . (فرهنگ نظام ): هر ماه قیمت آن از قرار تسعیر صاحب نسق و محتسب الممالک و ریش سفیدان صنف که بمهر ناظر رسد ابتیاع شود. (تذکرةالملوک چ 2 ص 31) و رجوع به همین کتاب ص 47 و 50 شود. || خراج . (ناظم الاطباء).

تسعیر. [ ت َ] (ع مص ) نرخ نهادن . (تاج المصادر بیهقی ) (دهار) (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از ناظم الاطباء). قرار دادن نرخ برای چیزی . (از متن اللغة) (از اقرب الموارد) (از المنجد). || آتش نیک افروختن . (تاج المصادر بیهقی ). آتش افروختن . (دهار) (آنندراج ) (ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی ). برافروختن آتش . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از متن اللغة) (از اقرب الموارد) (از المنجد). || برانگیختن حرب . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). برانگیختن جنگ . (از متن اللغة) (از اقرب الموارد). || متفق شدن گروه بر نرخی .(از اقرب الموارد) (از المنجد). || تعمیم یافتن شر در قومی . (از متن اللغة): سعرالقوم شراً؛ عمهم به . قال الجوهری : و لایقال اسعرهم . (متن اللغة).


فرهنگ عمید

نرخ گذاشتن، بها و ارزش چیزی را معین کردن، برای جنسی نرخ تعیین کردن.

دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] تسعیر، اصطلاحی است در فقه که به معنای قیمت گذاریِ اجباری بر کالای مورد معامله می باشد.
تسعیر در لغت به معنای تعیین نرخ و توافق کردن بر یک قیمت است و در فارسی به معنای نرخ نیز به کار رفته است.

در مباحث کلامی
در مباحث کلامی، با نظر به تفاوت معنایی سِعر و ثمن، متکلمان درباره مسبب گرانی یا ارزانی نرخ ها، آرای گوناگونی مطرح کرده اند.

تعریف اصطلاحی تسعیر
تسعیر در فقه، قیمت گذاریِ حاکم یا نماینده او و اجبار بر معامله، بر اساس آن قیمت است.

حکم شرعی تسعیر
...

پیشنهاد کاربران

تسعیر به معنی نرخ است ولی در بعضی مواقع به معنای نرخ گرفتن و یا در واقع گران شدن و قیمت پیدا کردن هم می باشد. خصوصا در نوشته های دوره قاجار، خصوصا در دوره ناصری. این یک اصطلاح دیوانی است و زمانی که در نوشتجات آن زمان به واژه تسعیر بهم رساندن بر می خوریم، این بدان معنی است که شیء مورد نظر گران شده است و نرخ و قیمت آن افزوده گشته است. مثلا در روزنامه وقایع اتفاقیه شماره ۲۵۴، ۳ ربیع الثانی ۱۲۷۲، ص ۳ می خوانید: دیگر نوشته اند امسال حاصل در آنجا خوب بعمل نیامده و زراعت قدری کم ربع شده بود و غله تسعیر بهم رسانده.


کلمات دیگر: