کلمه جو
صفحه اصلی

قی


مترادف قی : استفراغ، تهوع، شکوفه، عق

برابر پارسی : برگرداندن، بالا آوردن

فارسی به انگلیسی

regurgitation, spew, vomit, puke

vomit


regurgitation, spew, vomit


مترادف و متضاد

puke (اسم)
قی، استفراغ، رنگ ابی تیره، ابی سیر

regurgitation (اسم)
برگشت، قی، برگشت خون، استفراع

استفراغ، تهوع، شکوفه، عق


فرهنگ فارسی

( اسم ) ۱ - ( مصدر ) استفراغ کردن بیرون ریختن محتویات معده از راه دهان شکوفه : دشمنت کرمک پیله است که برخود همه سال کفن خود تند این را بدهان آن از قی . ۲ - مواد غذایی داخل معده یا مواد مترشح معده و احیانا دیگر قسمتهای لوله گوارش و یا غدد منظم به لوله گوارش که از دهان با حالت تهوع خارج شود مواد استفراغی .
برانداختن از گلو

فرهنگ معین

(قَ یا قِ ) [ ع . قی ء ] (اِ. ) استفراغ ، تهوع .

لغت نامه دهخدا

قی. [ ق َ / ق ِ ] ( ازع ، اِمص ) استفراغ کردن. بیرون ریختن محتویات معده از راه دهان. شکوفه. ( فرهنگ فارسی معین ) :
دشمنت کرمک پیله ست که بر خود همه سال
کفن خود تند این را به دهان آن از قی.
انوری ( از فرهنگ فارسی معین ).
رجوع به قی شود.
|| ( اِ ) موادغذایی داخل معده یا مواد مترشح معده و احیاناً دیگرقسمتهای لوله گوارش و یا غدد منضم به لوله گوارش که از دهان با حالت تهوع خارج شود. مواد استفراغی. ( فرهنگ فارسی معین ). رجوع به قی کردن شود.

قی. [ قی ی ]( ع ص ، اِ ) ( از قوی ) زمین خالی. || بیابان بی آب و گیاه. || ( مص ) خالی گردیدن. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). رج__وع به قوایه شود.

قی ٔ. [ ق َی ْءْ ] ( ع مص )برانداختن از گلو. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ) ( آنندراج ). رجوع به قی شود. || بیرون آوردن خون. ( از اقرب الموارد ). قأت الطعنة الدم ؛ اخرجته و الارض ُ الکماة اخرجتها و اظهرتها. || مردن. قاء نفسه ؛ مات. مثل لفظ نفسه. ( اقرب الموارد ).

قی ٔ. [ ق َی ْءْ ] (ع مص )برانداختن از گلو. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (آنندراج ). رجوع به قی شود. || بیرون آوردن خون . (از اقرب الموارد). قأت الطعنة الدم ؛ اخرجته و الارض ُ الکماة اخرجتها و اظهرتها. || مردن . قاء نفسه ؛ مات . مثل لفظ نفسه . (اقرب الموارد).


قی . [ ق َ / ق ِ ] (ازع ، اِمص ) استفراغ کردن . بیرون ریختن محتویات معده از راه دهان . شکوفه . (فرهنگ فارسی معین ) :
دشمنت کرمک پیله ست که بر خود همه سال
کفن خود تند این را به دهان آن از قی .

انوری (از فرهنگ فارسی معین ).


رجوع به قی ٔ شود.
|| (اِ) موادغذایی داخل معده یا مواد مترشح معده و احیاناً دیگرقسمتهای لوله ٔ گوارش و یا غدد منضم به لوله ٔ گوارش که از دهان با حالت تهوع خارج شود. مواد استفراغی . (فرهنگ فارسی معین ). رجوع به قی کردن شود.

قی . [ قی ی ](ع ص ، اِ) (از قوی ) زمین خالی . || بیابان بی آب و گیاه . || (مص ) خالی گردیدن . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). رج__وع به قوایه شود.


فرهنگ عمید

= استفراغ

استفراغ#NAME?


گویش مازنی

/ghey/ استفراغ

واژه نامه بختیاریکا

جا قی خو مشناس
کون؛ نشیمن؛ باسن

جدول کلمات

استفراغ, مرش , هراش

پیشنهاد کاربران

قی در زبان لری شمال خوزستان به معنی جنگ ودر گیری است .

در پارسی " هراش " در نسک : فرهنگ برابرهای پارسی واژگان بیگانه از ابوالقاسم پرتو .
هراشیدن = قی کردن

در گویش دری افغانستان
قی علاوه بر استفراغ به معنای لنگ و در بعضی مناطق به دست نیز اطلاق می گردد ،
قی کشال= کسی را روی زمین کشیدن
قی گیرک = پارچه زیر چانه اطفال شیرخواره را گویند.
قی لوله = تنبل ، کسی که در خوابی اندک فرو رفته باشد



کلمات دیگر: