مترادف سرگرم : مشغول، درگیر، دل بسته، علاقه مند
سرگرم
مترادف سرگرم : مشغول، درگیر، دل بسته، علاقه مند
فارسی به انگلیسی
amused, intent, busy
busy
مترادف و متضاد
درگیر
دلبسته، علاقهمند
۱. مشغول
۲. درگیر
۳. دلبسته، علاقهمند
فرهنگ فارسی
مشغول، متوجه، سرخوش وسرمست هم گفته اند
( صفت ) آنکه حواسش متوجه کاریست مشغول .
( صفت ) آنکه حواسش متوجه کاریست مشغول .
فرهنگ معین
( ~ . گَ ) (ص مر. ) مشغول .
لغت نامه دهخدا
سرگرم. [س َ گ َ ] ( ص مرکب ) مشغول و در چراغ هدایت بجد در کاری مشغول شونده. ( آنندراج ) ( غیاث اللغات ) :
در میان آب و آتش همچنان سرگرم تست
این دل زار و نزار و اشکبارانم چو شمع.
در طریق عشق بازی امت یعقوب باش.
عاشقان از می ته شیشه دل سرگرم اند
چشم مخمور تو سرمست قدح پیمایی است.
در میان آب و آتش همچنان سرگرم تست
این دل زار و نزار و اشکبارانم چو شمع.
حافظ.
دختر رز گر همه باشد مشو سرگرم اودر طریق عشق بازی امت یعقوب باش.
محمدقلی سلیم ( از بهار عجم ).
|| مست. ( غیاث اللغات ). مردان سرخوش. ( آنندراج ) : عاشقان از می ته شیشه دل سرگرم اند
چشم مخمور تو سرمست قدح پیمایی است.
میرزا رضی دانش ( از آنندراج ).
فرهنگ عمید
۱. کسی که حواسش متوجه کاری یا چیزی است، مشغول، متوجه.
۲. سر خوش، سرمست.
۲. سر خوش، سرمست.
پیشنهاد کاربران
مشغول
مشغول چیزی مثل پازل، تاب،
کلمات دیگر: