مترادف خنیاگری : تغنی، رامشگری، سرودخوانی، قوالی، مطربی، نوازندگی
خنیاگری
مترادف خنیاگری : تغنی، رامشگری، سرودخوانی، قوالی، مطربی، نوازندگی
فارسی به انگلیسی
music
مترادف و متضاد
تغنی، رامشگری، سرودخوانی، قوالی، مطربی، نوازندگی
فرهنگ فارسی
خوانندگی سرود خوانی آواز خوانی .
لغت نامه دهخدا
خنیاگری. [ خ ُ گ َ ] ( حامص مرکب ) مطربی. نوازندگی. آوازخوانی. ( ناظم الاطباء ). تَغَنّی. غنا. رامشگری. ( یادداشت بخط مؤلف ) :
اگر شاعری را توپیشه گرفتی
یکی نیز بگرفت خنیاگری را.
جاوید دف دریده و بربط شکسته باد.
زهره بخنیاگری شب نشاند.
که ناهید جنگی برقص آوری.
اگر شاعری را توپیشه گرفتی
یکی نیز بگرفت خنیاگری را.
ناصرخسرو.
ور زهره جز به بزم تو خنیاگری کندجاوید دف دریده و بربط شکسته باد.
انوری.
خنده بغمخوارگی لب کشاندزهره بخنیاگری شب نشاند.
نظامی.
چنان برکش آواز خنیاگری که ناهید جنگی برقص آوری.
حافظ.
پیشنهاد کاربران
خوانندگی
رامش
کلمات دیگر: