کلمه جو
صفحه اصلی

دنج


مترادف دنج : آرام، خلوت، خلوتکده، خلوتگاه، دورافتاده، ساکت

فارسی به انگلیسی

cozy, peaceful, secluded, snug, cosy, tight, gemtlich, homelike, homey, retired

cosy, snug, tight


cozy, gemütlich, homelike, homey, peaceful, secluded, snug


فارسی به عربی

مریح

مترادف و متضاد

snug (صفت)
راحت، اسوده، دنج، گرم و نرم، راحت واسوده، امن و امان، اماده و مجهز

cozy (صفت)
راحت، دنج، گرم و نرم

reclusive (صفت)
دنج

cosy (صفت)
دنج، گرم و نرم

out-of-the-way (صفت)
دور، پرت، دنج، دور دست، غیرقابل دسترس

آرام، خلوت، خلوتکده، خلوتگاه، دورافتاده، ساکت


فرهنگ فارسی

جای امن وامان وخالی ازاغیار، جای خلوت
جای خلوت محل فارغ و بی مزاحم : [[ گوشه دنجی پیدا کردند ]] .

فرهنگ معین

(دِ ) (اِ. ) (عا. ) جای خلوت و آرام .

لغت نامه دهخدا

دنج. [ دُ ن ُ ] ( ع ص ، اِ ) ج ِ دَنوج.( منتهی الارب ) ( از آنندراج ). || ج ِ داناج است ، به معنی دانشمند که معرب داناست. ( آنندراج ). ج ِداناج. ( ناظم الاطباء ). رجوع به دانا و داناج شود.

دنج. [ دِ ] ( ترکی ، ص ) در اصطلاح عامیانه از کلمه «دینج » ترکی به معنی خلوت و آرام. جای بی آمد و شد. جایی که خلوت و بی شور و جلب و هیاهو باشد. آرام و آسوده : گوش دنج. گوشه دنج. ( یادداشت مؤلف ). جای امن و امان و جای آسایش و مخلا بطبع. ( ناظم الاطباء ). || در آذربایجان به صورت صفت برای انسان ( مخصوصاً کودکان ) آرام و بی آزار بکار رود، گویند: فلان کودک دنج است یا نادنج است. دنج بنشین. دنج بمان.

دنج . [ دِ ] (ترکی ، ص ) در اصطلاح عامیانه از کلمه ٔ «دینج » ترکی به معنی خلوت و آرام . جای بی آمد و شد. جایی که خلوت و بی شور و جلب و هیاهو باشد. آرام و آسوده : گوش دنج . گوشه ٔ دنج . (یادداشت مؤلف ). جای امن و امان و جای آسایش و مخلا بطبع. (ناظم الاطباء). || در آذربایجان به صورت صفت برای انسان (مخصوصاً کودکان ) آرام و بی آزار بکار رود، گویند: فلان کودک دنج است یا نادنج است . دنج بنشین . دنج بمان .


دنج . [ دُ ن ُ ] (ع ص ، اِ) ج ِ دَنوج .(منتهی الارب ) (از آنندراج ). || ج ِ داناج است ، به معنی دانشمند که معرب داناست . (آنندراج ). ج ِداناج . (ناظم الاطباء). رجوع به دانا و داناج شود.


فرهنگ عمید

ویژگی جای امن و امان و خالی از اغیار، جای خلوت.

دانشنامه عمومی

دنج (اسفراین). دنج (اسفراین)، روستایی از توابع بخش مرکزی شهرستان اسفراین در استان خراسان شمالی ایران است.
این روستا در دهستان آذری قرار دارد و براساس سرشماری مرکز آمار ایران در سال ۱۳۸۵، جمعیت آن ۶۰ نفر (۱۴خانوار) بوده است.

واژه نامه بختیاریکا

چُمبَه

پیشنهاد کاربران

راحت

دنج : ریشه ترکی دارد
دین ( دینمه‏ک = ساکت شدن ) ج ( پسوند ) = خلون، آرام، ساکت ؛ دیندیرمه‏ک = ساکت کردن، در ترکی معاصر دقیقا بر عکس این معنی استفاده می شود یعنی : دیندیرمه‏ک : به صحبت کشاندن و مشغول کردن
معادل استراحت در ترکی استانبولی ( دینلنمهک ) میباشد

دورافتاده

پنهان

جالبه بدونید که این کلمه از تورکی به انگلیسی هم وارد شده:
Dingy,
Ex:a dingy neibourhood

● دِنج: جای خلوت و بی مزاحم و راحت و آرامش بخش.
واژه ی دِنج به احتمال قوی واژهی دخیلِ ترکی است و از لفظِ ( دینجَلماخ یا دینجَلماق ) به معنای آسودن و استراحت کردن، مشتق شده است.

dinlenmek : آرمیدن ، استراحت کردن ، آسودن
dincelmek : آسودن ، آرام شدن ،
dinmek : ساکت شدن ، آرام شدن ، سکوت کردن ، همچنین در معنای متضاد یعنی سکوت نکردن، حرف زدن ، چیزی گفتن ،
dindirmek : کسی را مجبور به حرف زدن کردن ، ساکت ول نکردن ،
به حرف کشیدن ، به صحبت گرفتن ،
dinlendirek : کسی را استراحت دادن ، خواباندن ،
dinlemek : سکوت کرده و به کسی گوش فرا دادن ، حرف های کسی را گوش کردن ،
dinsemek : گوش دادن ، توجه کردن ، به حرف کسی گوش دادن و دقت دادن ،
dingin : ساکت، آرام ، راحت ، ( انسان )
dinc : آرام ، ساکت، راحت ، ( کلی )

"دنج" برگفته از ریشه din بوده و واژه ای ترکی می باشد.

طبق لغت نامه این واژه ترکی هست به معنی محیط آرام و ساک برای استراحت

دینجلشمق به معنی آرامش یافتن است

دینج آلماخ به معنی آرام گرفتن و استراحت هست

دینجل به معنی حفظ آرامش

مثل دیکلمه که ترکی بوده و به معنای آرامش یافتن

مثال : علی گوی بیر آزجا دینجلیم گلیم گداخ اشیه
معنی : علی بزار یکم استراحت کنم بیام بریم بیرون


مثال:دینجی میزی آلسایدیخ باشلاردیخ ایشیمیزی گورماقا
معنی ؛ اگر آرامش پیدا کنیم و آروم بشیم شروع میکنیم به کارمون


کلمات دیگر: