کلمه جو
صفحه اصلی

فیضی

فرهنگ فارسی

ابوالفیض فیاض بن ( شیخ ) مبارک ادیب و دانشمند هندی ( ف. قریه ناگوار ۹۵۴ ه ق ./ ۱۵۴۷ م . - ف. ۱٠٠۴ ه ق . / ۱۵۹۵ م . ) وی برادر بزرگ ( شیخ ) ابوالفضل وزیر اکبر شاه است . تحصیلات خود را نزد پدر و خواجه حسن مروزی بپایان رسانید و در زبانهای هندی و عربی و فارسی استاد گشت . وی از ریاضیات و هیئت و طب آگاه بود. طبعی روان و ذهنی رسا و قلمی شیوا داشت . در علوم عربی و دینی نیز صاحب اطلاع بود . پس از ورود بدربار اکبرشاه بمرتبه امیری و ملک الشعرایی رسید و ندیم شاه گردید و بتعلیم و تربیت شاهزادگان مشغول شد . فیضی در انواع شعر فارسی از قصیده و غزل و مثنوی دست داشته و پنج مثنوی بتقلید نظامی ساخته مانند [ سلیمان و بلقیس ] [ نل و دمن ] ( ترجمه از سنسکریت ) [ هفت کشور] [ اکبر نامه ] و [ مرکز ادوار ] و هچنین داستان [ گیتا ] را بنظم فارسی در آورده است . دیوان فارسی او دارای ۱۵٠٠٠ بیت و شامل غزلیات و قطعات و قصاید و ترکیب بند و رباعیات است . مجموعه غزلیاتش بنام [ تباشیر الصبح ] دارای قریب ۹٠٠٠ بیت است . فیضی تفسیری بی نقطه بر قر آن نوشته و [ سواطع الالهام ] نامیده . رساله [ موارد الکلام ] را در مکارم اخلاق تالیف کرده . وی یکی از مروجان زبان فارسی در هند است .
دکنی . شیخ ابوالفیض برادر شیخ ابوالفضل دکنی است که از افاضل ولایت هند و از مقربان دربار جلال الدین اکبرشاه بوده است

لغت نامه دهخدا

فیضی . [ ف َ ] (اِخ ) دکنی ، شیخ ابوالفیض . برادر شیخ ابوالفضل دکنی است که از افاضل ولایت هند و از مقربان دربار جلال الدین اکبرشاه بوده است . به شعر خود میبالد. گویا حریفان عراقی که در اطرافش هستند از عظمت و هیبت او نمیتوانند در شعرش مداخله کنند، زیرا اشعار عجیبی از دیوانش انتخاب کرده و بعراق فرستاده بود، و بیتهای ذیل از آنهاست :
ای عشق تو از کعبه تراشیده صنم را
پیمانه ٔ می ساخته قندیل حرم را
هرچند به خاکستر دل کار نداری
آیینه به پیش آر من ِ سوخته دم را
پیش از سپه آرایی میدان قیامت
حسن تو گرفت از سر خورشید علم را
فیضی چو نوشتی ز نیت دود برآمد
ای سوخته ٔ عشق نگه دار قلم را.
و این هم نمونه ای دیگر است :
مست عشقیم و ریاشوی حرم باده ٔ ما
باده پالای در میکده سجاده ٔ ما
این گل تازه بگیر و ز شرف بر سر نه
کَارمغانی ّ بهشت است فرستاده ٔ ما.

#


خیز و دریوزه ٔ اقبال کن از حضرت ما
که کم از هیچ سپاهی نبود همت ما.
(از مجمعالخواص صادقی کتابدارص 52 و 53 از ترجمه ٔ فارسی ).
وی پسر شیخ مبارک و برادر بزرگ شیخ ابوالفضل دکنی است . شیخ فیضی را تألیفات است . مسموع افتاده که نیمه ای از قرآن مجید را بی نقطه تفسیر کرده و کلفتی بی حاصل کشیده . وفاتش در سال 1040 هَ . ق . (!) در لاهور اتفاق افتاده است . (از مجمعالفصحاء رضاقلیخان هدایت ج 2 ص 26 ازچ سنگی تهران ). ولادتش به سال 954 هَ . ق . / 1574 م .در شهر اگره ٔ هندوستان اتفاق افتاد. وفاتش به سال 1004 هَ . ق . / 1595 م . بود. وی در علوم ادبی و دینی مطلع و صاحب تفسیری بنام سواطعالالهام است . وی بعد ازورود به دربار به مرتبه ٔ امیری و ملک الشعرائی رسید.فیضی از سرآمدان سخن فارسی در هندوستان و در قصیده و غزل و مثنوی صاحب مقامی شامخ است . به تقلید از نظامی مثنویهایی بنام «سلیمان و بلقیس » و «نل و دمن » و «هفت کشور» و «مرکز ادوار» و نیز داستان «گیتا» را به نظم کشیده . او راست :
شاهنشه بی نبرد عشق است
سلطان خرابه گرد عشق است
در ریگ روان دفینه ٔ او
در دست تهی خزینه ٔ او
صد معرکه عارض سپاهش
صد ناله نقیب بارگاهش
از آب جگر گذشته دلتنگ
بر آتش دل نهاده اورنگ ...
و نیزاو راست :
فلک زین کجرویهایت نمیگویم که برگردی
شب وصل است خواهم اندکی آهسته تر گردی
ز مهتاب رخش ویرانه ٔ من روشن است امشب
اگروقت طلوعت آید ای خورشید برگردی
پس از عمری است امشب کوکب اقبال من طالع
تو را ای شب نمیخواهم به وقت خود سحرگردی
عجب نبود که جز روز قیامت پرده نگشایی
که از صبح سعادت از شب من باخبر گردی
تو ای اخترشناس امشب توانی گفت گردون را
که بهر خاطرم برعکس شبهای دگر گردی
مها امشب به جانان درددل دارم میا بیرون
که میترسم خدنگ آه فیضی را سپر گردی .
و نیز این رباعی از اوست :
آن روز که کردند شمار من و تو
بردند ز دست اختیار من و تو
فارغ بنشین که کارساز دوجهان
پیش از من و تو ساخته کار من و تو.
(از گنج سخن تألیف ذبیح اﷲ صفا ج 3 ص 53 تا 61).
رجوع به تذکره های مخزن الغرایب و صحف ابراهیم و نیز رجوع به تاریخ ادبیات رضازاده ٔ شفق ص 374 و 375 شود.

فیضی. [ ف َ ] ( ص نسبی ) منسوب به فیض. رجوع به فیض شود.

فیضی. [ ف َ ] ( اِخ ) ملا فیضی کاردگر. فرزند استاد محمد لعبت باز است. به عشق بازی اشتغال تمام می نماید. شعرش بد نیست. مردی نیک است. از اوست :
گرچه رفت از چشم گریانم چو اشک آن تندخوی
چشم میدارم که آب رفته بازآید به جوی.
( از مجالس النفائس میر علیشیر نوائی ص 147 از ترجمه فارسی ). از شعرای قرن نهم هجری و معاصرمیر علیشیر نوائی بوده است.

فیضی. [ ف َ ] ( اِخ ) هروی. نقاشی نیکوست و خود را شاعری ساحر میپندارد. او راست :
زاهد بیار خرقه ورهن شراب کن
اسباب زهد و خانه تقوی خراب کن.
( از مجالس النفائس ص 256 از ترجمه فارسی چ علی اصغر حکمت ). از شعرای قرن نهم هجری و از معاصران جامی و نوایی است.

فیضی. [ ف َ ] ( اِخ ) دکنی ، شیخ ابوالفیض. برادر شیخ ابوالفضل دکنی است که از افاضل ولایت هند و از مقربان دربار جلال الدین اکبرشاه بوده است. به شعر خود میبالد. گویا حریفان عراقی که در اطرافش هستند از عظمت و هیبت او نمیتوانند در شعرش مداخله کنند، زیرا اشعار عجیبی از دیوانش انتخاب کرده و بعراق فرستاده بود، و بیتهای ذیل از آنهاست :
ای عشق تو از کعبه تراشیده صنم را
پیمانه می ساخته قندیل حرم را
هرچند به خاکستر دل کار نداری
آیینه به پیش آر من ِ سوخته دم را
پیش از سپه آرایی میدان قیامت
حسن تو گرفت از سر خورشید علم را
فیضی چو نوشتی ز نیت دود برآمد
ای سوخته عشق نگه دار قلم را.
و این هم نمونه ای دیگر است :
مست عشقیم و ریاشوی حرم باده ما
باده پالای در میکده سجاده ما
این گل تازه بگیر و ز شرف بر سر نه
کَارمغانی بهشت است فرستاده ما.
خیز و دریوزه اقبال کن از حضرت ما
که کم از هیچ سپاهی نبود همت ما.
( از مجمعالخواص صادقی کتابدارص 52 و 53 از ترجمه فارسی ).
وی پسر شیخ مبارک و برادر بزرگ شیخ ابوالفضل دکنی است. شیخ فیضی را تألیفات است. مسموع افتاده که نیمه ای از قرآن مجید را بی نقطه تفسیر کرده و کلفتی بی حاصل کشیده. وفاتش در سال 1040 هَ. ق. ( ! ) در لاهور اتفاق افتاده است. ( از مجمعالفصحاء رضاقلیخان هدایت ج 2 ص 26 ازچ سنگی تهران ). ولادتش به سال 954 هَ. ق. / 1574 م.در شهر اگره هندوستان اتفاق افتاد. وفاتش به سال 1004 هَ. ق. / 1595 م. بود. وی در علوم ادبی و دینی مطلع و صاحب تفسیری بنام سواطعالالهام است. وی بعد ازورود به دربار به مرتبه امیری و ملک الشعرائی رسید.فیضی از سرآمدان سخن فارسی در هندوستان و در قصیده و غزل و مثنوی صاحب مقامی شامخ است. به تقلید از نظامی مثنویهایی بنام «سلیمان و بلقیس » و «نل و دمن » و «هفت کشور» و «مرکز ادوار» و نیز داستان «گیتا» را به نظم کشیده. او راست :

فیضی . [ ف َ ] (اِخ ) ملا فیضی کاردگر. فرزند استاد محمد لعبت باز است . به عشق بازی اشتغال تمام می نماید. شعرش بد نیست . مردی نیک است . از اوست :
گرچه رفت از چشم گریانم چو اشک آن تندخوی
چشم میدارم که آب رفته بازآید به جوی .
(از مجالس النفائس میر علیشیر نوائی ص 147 از ترجمه ٔ فارسی ). از شعرای قرن نهم هجری و معاصرمیر علیشیر نوائی بوده است .


فیضی . [ ف َ ] (اِخ ) هروی . نقاشی نیکوست و خود را شاعری ساحر میپندارد. او راست :
زاهد بیار خرقه ورهن شراب کن
اسباب زهد و خانه ٔ تقوی خراب کن .
(از مجالس النفائس ص 256 از ترجمه ٔ فارسی چ علی اصغر حکمت ). از شعرای قرن نهم هجری و از معاصران جامی و نوایی است .


فیضی . [ ف َ ] (ص نسبی ) منسوب به فیض . رجوع به فیض شود.


پیشنهاد کاربران

نام خانوادگی نویسنده ی نوجوان مریوانی نویسنده کتاب محمد و لاکپشت های حامد آقای کیان فیضی


کلمات دیگر: