نشیننده بر دست یعنی مسند
دست نشین
فرهنگ فارسی
لغت نامه دهخدا
دست نشین. [ دَ ن ِ ] ( نف مرکب ) نشیننده بر دست یعنی مسند. مسندنشین. صدرنشین :
دست نشان هست ترا چند کس
دست نشین تو فرشته است و بس.
دست نشان هست ترا چند کس
دست نشین تو فرشته است و بس.
نظامی ( هفت پیکر ص 33 ).
پیشنهاد کاربران
دست نشین :کنایه از بالا دست ، بالای دست نشیننده ، کسی که به صدر مجلس نزدیکتر نشیند ، بسبب بزرگی
دست نشان هست ترا چند کس
دست نشین تو فرشته است و بس
شرح مخزن الاسرار نظامی، دکتر برات زنجانی، ۱۳۷۲، ص۲۲۲.
دست نشان هست ترا چند کس
دست نشین تو فرشته است و بس
شرح مخزن الاسرار نظامی، دکتر برات زنجانی، ۱۳۷۲، ص۲۲۲.
کلمات دیگر: