کلمه جو
صفحه اصلی

مراقبت کردن


مترادف مراقبت کردن : مواظبت کردن، نگهداری کردن، حفاظت کردن، حراست کردن، نگهبانی دادن

فارسی به انگلیسی

care, police, proctor, watchdog

فارسی به عربی

ساعة یدویة

مترادف و متضاد

watch (فعل)
پاییدن، پاسداری کردن، مواظب بودن، مراقبت کردن، بر کسی نظارت کردن، نگهبانی دادن، نگهبان بودن

picket (فعل)
بستن، نرده کشیدن، اعتصاب کردن، افسار کردن، مراقبت کردن، جلو کسی راه رفتن یا ایستادن

مواظبت کردن، نگهداری کردن، حفاظت کردن، حراست کردن، نگهبانی دادن


فرهنگ فارسی

نگاهداشتن

لغت نامه دهخدا

مراقبت کردن. [ م ُ ق َ / ق ِ ب َ ک َ دَ ] ( مص مرکب ) نگاه داشتن. ( یادداشت مؤلف ). نگهبانی ونگهداری کردن. || مواظبت کردن. پاییدن.

واژه نامه بختیاریکا

حال بین وابیدِن؛ چارنیدِن

پیشنهاد کاربران

Watch out

take care of

looked after


کلمات دیگر: