مترادف محوطه : حیطه، فضا، میدان، ساحت، حیاط، صحن، زمین نامحصور
برابر پارسی : پهنه، جایگاه، گردونه، میدانگاه
enclosure, precincts, yard
area, precinct, yard
حیطه، فضا، میدان، ساحت
حیاط، صحن
زمیننامحصور
۱. حیطه، فضا، میدان، ساحت
۲. حیاط، صحن
۳. زمیننامحصور
محلی که در آن بقایای مادی فعالیتهای گذشتۀ انسان یافت میشود
محوطه . [ م ُ ح َوْ وَ طَ ] (ع ص ) محوطة. رجوع به محوطة شود. || (اِ) ساحت . فضا. عرصه . گشادگی و فراخنا.
محوطة. [ م ُ ح َوْ وَ طَ ] (ع ص ، اِ) تأنیث محوط. محوطه . دیواربرکشیده . دیوارکشیده . که در پیرامون دیوار دارد. دیواربست . هر جای محصور و محدود. هر جای که از دیوار و جز آن احاطه شده باشد و هر کشتزار محدودی . (از ناظم الاطباء). صاحب غیاث اللغات گوید اسم ظرف است از تحویط که سوای لام کلمه تعلیل و تبدیل نمی پذیرد و به فتح میم و سکون حاء غلط است چه صحیح داشتن حرف علت در صیغه ٔ ظرف اجوف از ثلاثی مجرد بدون موانع ثابت نشده ، یا آنکه در اصل «محوطةبه » بوده باشد (به فتح میم وضم حاء و سکون واو) و از کثرت استعمال صله ٔ باء حذف شده فقط محوطة به معنی اسم ظرف مستعمل شده است . (غیاث ): عُنَّه ؛ محوطه ٔ چوب . (منتهی الارب ). دیوار بست از چوب که شتران و اسبان را سازند. (از اقرب الموارد).
گردونه