punish (فعل)تنبیه کردن، مجازات کردن، کیفر دادن، ادب کردن، گوشمال دادن، سزا دادنreprimand (فعل)تنبیه کردن، سرزنش کردن، مجازات کردن
مجازات کردن. [ م ُ ک َ دَ ] ( مص مرکب ) کیفر دادن. سزا دادن. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ). و رجوع به مجازات شود.
سزا دادن ، مجازات کردن ، عقوبت کردن جزا کردن. [ ج َ ک َ دَ ] ( مص مرکب ) پاداش نیک یا بد دادن :کس جهان رابه بقا تهمت بیهوده نکردکه جهان جز بفنا کرد مکافات و جزاش. ناصرخسرو. جزا دادنکیفر دادن