کلمه جو
صفحه اصلی

قوات

عربی به فارسی

گروه , دسته , عده سربازان , استواران , گرد اوردن , فراهم امدن , دسته دسته شدن , رژه رفتن


فرهنگ فارسی

بمعنی توانایی

لغت نامه دهخدا

قوات. [ ق ُ ] ( ع اِ ) قوت. ( منتهی الارب ). خورش به اندازه قوام بدن. ( ناظم الاطباء ) ( منتهی الارب ). المسکة من الرزق. ( اقرب الموارد ). رجوع به قوت شود.

قوات. [ ق ُوْ وا ] ( ع اِ ) ج ِ قُوَّة. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). بمعنی توانایی. ( آنندراج ). رجوع به قوة و قوت شود.

قوات . [ ق ُ ] (ع اِ) قوت . (منتهی الارب ). خورش به اندازه ٔ قوام بدن . (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ). المسکة من الرزق . (اقرب الموارد). رجوع به قوت شود.


قوات . [ ق ُوْ وا ] (ع اِ) ج ِ قُوَّة. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). بمعنی توانایی . (آنندراج ). رجوع به قوة و قوت شود.


واژه نامه بختیاریکا

قباد

پیشنهاد کاربران

در زبان لری بختیاری به معنی
قباد. qavat


کلمات دیگر: