مترادف مریض شدن : بیمارشدن، ناخوش شدن، تب گرفتن، تب داشتن، دردمند گشتن، آهمند شدن
متضاد مریض شدن : شفا یافتن، معالجه شدن
sicken, fall
to fall ill
تب گرفتن، تب داشتن
دردمند گشتن، آهمند شدن
بیمارشدن، ناخوش شدن ≠ شفا یافتن، معالجه شدن
۱. بیمارشدن، ناخوش شدن
۲. تب گرفتن، تب داشتن
۳. دردمند گشتن، آهمند شدن ≠ شفا یافتن، معالجه شدن