کلمه جو
صفحه اصلی

کجه

فارسی به انگلیسی

hook

فرهنگ فارسی

( اسم ) انگشتر ی بی نگین که بدان شبها بازی کنند : [ چرخ کجه باز تا نهان ساخت کجه با نیک و بد دایره در باخت کجه ... ] . ( رودکی ) توضیح آقای نفیسی احتمال داده اند که این کلمه [ کجه ] یا[ کچه ] بضم اول باشد و آن همان مهر. کبود پر رنگی است که برای دفع چشم زخم بر پیشانی ستور بندند و در [ نظر قربانی ] کودکان گذارند و در زمان ما [ کجی ] بضم اول میگویند و شاید در زمان قدیم با آن یک قسم مهره بازی میکرده اند ] . ( سعید نفیسی . در بار. چند لغت . یاد نام. پور داود ) ولی با ایهامی که در [ کجه باز ] هست بفتح صحیح مینماید .

لغت نامه دهخدا

( کجة ) کجة. [ ک ُج ْ ج َ ] ( ع اِ ) بازیی است مر کودکان را که کُره مانندی از پارچه و مانند آن می سازند. به هندی کیند است. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). گوی مانندی که از پاره های کرباس و جز آن سازند و کودکان با وی بازی کنند. ( ناظم الاطباء ). کجه و رجوع به کجه شود.
کجه. [ ک َ ج َ / ج ِ ] ( اِ ) هر چیزی که نوک آن کج و خمیده باشد. || قلابی که بدان گوشت آویزان کنند. ( ناظم الاطباء ).

کجه. [ ک َج َ / ج ِ ] ( اِ ) کجة. کچه.انگشتری بی نگین که بدان شبها بازی کنند و کجه بازی همان بازیی است که امروز انگشتربازی نامند. ( حاشیه دیوان رودکی چ مرحوم سعید نفیسی ص 1045 ) :
چرخ کجه باز تا نهان ساخت کجه
با نیک و بد دایره درباخت کجه
هنگامه شب گذشت و شد قصه تمام
طالع بکفم یکی نینداخت کجه.
( منسوب به رودکی از یادداشت مؤلف ).
شاید این کلمه کُجه بمعنی کُجی و مهره کبود یا مطلق مهره باشد. ( از یادداشت مؤلف ). مرحوم سعید نفیسی نیز احتمال داده اند که این کلمه کُجه یا کُچه باشد و آن همان مهره کبود پررنگی است که برای دفع چشم زخم بر پیشانی ستور بندند و در نظر قربانی کودکان گذارند و در زمان ما کُجی می گویند و شاید در زمان قدیم با آن یک قسم مهره بازی می کرده اند.

کجه. [ ک ُ ج ِ ] ( اِخ ) دهی است از دهستان رود میان خواف بخش شهرستان تربت حیدریه جلگه ای و گرمسیر. سکنه 64 تن. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9 ).

کجه. [ ک ُج ْ ج َ ] ( ع اِ ) چیزی است که طفلان از پاره های کرباس مدور سازند و بدان بازی کنند. ( یادداشت مؤلف ). رجوع به کُجَّة شود.

کجه. [ ک َج ْ ج َ ] ( اِخ ) قصبه ای بوده است نزدیک چالوس که به نام های کچه و کجو و کجویه یا کچو نیزنامیده شده است. رجوع به سفرنامه مازندران ص 27 و 154 و ترجمه آن ص 50 و 205 و نیز رجوع به کچه شود.

کجه . [ ک َ ج َ / ج ِ ] (اِ) هر چیزی که نوک آن کج و خمیده باشد. || قلابی که بدان گوشت آویزان کنند. (ناظم الاطباء).


کجه . [ ک َج ْ ج َ ] (اِخ ) قصبه ای بوده است نزدیک چالوس که به نام های کچه و کجو و کجویه یا کچو نیزنامیده شده است . رجوع به سفرنامه ٔ مازندران ص 27 و 154 و ترجمه ٔ آن ص 50 و 205 و نیز رجوع به کچه شود.


کجه . [ ک َج َ / ج ِ ] (اِ) کجة. کچه .انگشتری بی نگین که بدان شبها بازی کنند و کجه بازی همان بازیی است که امروز انگشتربازی نامند. (حاشیه ٔ دیوان رودکی چ مرحوم سعید نفیسی ص 1045) :
چرخ کجه باز تا نهان ساخت کجه
با نیک و بد دایره درباخت کجه
هنگامه ٔ شب گذشت و شد قصه تمام
طالع بکفم یکی نینداخت کجه .

(منسوب به رودکی از یادداشت مؤلف ).


شاید این کلمه کُجه بمعنی کُجی و مهره ٔ کبود یا مطلق مهره باشد. (از یادداشت مؤلف ). مرحوم سعید نفیسی نیز احتمال داده اند که این کلمه کُجه یا کُچه باشد و آن همان مهره ٔ کبود پررنگی است که برای دفع چشم زخم بر پیشانی ستور بندند و در نظر قربانی کودکان گذارند و در زمان ما کُجی می گویند و شاید در زمان قدیم با آن یک قسم مهره بازی می کرده اند.

کجه . [ ک ُج ْ ج َ ] (ع اِ) چیزی است که طفلان از پاره های کرباس مدور سازند و بدان بازی کنند. (یادداشت مؤلف ). رجوع به کُجَّة شود.


کجة. [ ک ُج ْ ج َ ] (ع اِ) بازیی است مر کودکان را که کُره مانندی از پارچه و مانند آن می سازند. به هندی کیند است . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). گوی مانندی که از پاره های کرباس و جز آن سازند و کودکان با وی بازی کنند. (ناظم الاطباء). کجه و رجوع به کجه شود.


کجه . [ ک ُ ج ِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان رود میان خواف بخش شهرستان تربت حیدریه جلگه ای و گرمسیر. سکنه 64 تن . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9).


فرهنگ عمید

= کچه

کچه#NAME?


دانشنامه عمومی

کجه ممکن است به یکی از موارد زیر اشاره داشته باشد:
کجه (فردوس)
کجه (کرمان)

گویش مازنی

نام قدیمی کچه رستاق از بلوک منطقه ی کجور


کجا


/kajje/ نام قدیمی کچه رستاق از بلوک منطقه ی کجور & کجا

واژه نامه بختیاریکا

( کُجِه ) کجا

پیشنهاد کاربران

در زبان لری بختیاری به معنی
کجا. جایی می خواهی بروی. کجاست
Kojaneh


کَجِه:به زبان محلی مازندرانی یعنی قاشق


کلمات دیگر: