key
گشا
فارسی به انگلیسی
لغت نامه دهخدا
گشا. [ گ ُ ] ( نف ) گشاینده. همیشه به صورت ترکیب آید: بخت گشا. بندگشا. بند و گشا. پاگشا. جهان گشا. چهره گشا. دل گشا. راه گشا. رگ گشا ( فصاد ). روزه گشا. روگشا. عالم گشا. عقده گشا. کارگشا. کشورگشا. گره گشا. گیتی گشا. مشکل گشا. نافه گشا. ولایت گشا :
دم از کار کشورگشایی زنم.
چندان اثر که همت کشورگشای تو.
نشستند و بردند شه را نماز.
دم از کار کشورگشایی زنم.
نظامی.
تیغ مبارزان نکند دردیار خصم چندان اثر که همت کشورگشای تو.
سعدی.
ولایت گشایان گردن فرازنشستند و بردند شه را نماز.
نظامی.
رجوع به هر یک از این مدخلها در ردیف خود شود.فرهنگ عمید
۱. = گشادن
۲. گشاینده (در ترکیب با کلمۀ دیگر ): مشکل گشا، کارگشا، کشورگشا.
۲. گشاینده (در ترکیب با کلمۀ دیگر ): مشکل گشا، کارگشا، کشورگشا.
دانشنامه عمومی
گشا (بلغارستان). گشا (به بلغاری: Gesha) یک منطقهٔ مسکونی در بلغارستان است که در شهرستان دریانوو واقع شده است.
فهرست شهرهای بلغارستان
فهرست شهرهای بلغارستان
wiki: گشا (بلغارستان)
واژه نامه بختیاریکا
( ● ) ؛ گشاینده
( گُشا ) ( ● ) ؛ گشاینده؛ خالق
( گُشا ) ( ● ) ؛ گشاینده؛ خالق
کلمات دیگر: