جمع لقمه
بستن دهان راه و جز آن را بند کردن .
بستن دهان راه و جز آن را بند کردن .
لقم . [ ل َ ] (ع مص ) بستن دهانه ٔ راه و جز آن را و بند کردن . (منتهی الارب ). سدّ فم الطریق و غیره . (تاج المصادر). دهانه ٔراه بستن . (منتخب اللغات ). || شتاب و سبک خوردن . (منتهی الارب ). || لقمه فروبردن . (تاج المصادر). لقم الخبز؛ نان را لقمه کردن . (دزی ).
لقم . [ ل َ ق َ ] (ع اِ) لُقَم . میانه ٔ راه و معظم آن . (منتهی الارب ).
لقم . [ ل ُ ق َ ] (ع اِ) ج ِ لقمة. || لَقَم . میانه ٔ راه و معظم آن . (منتهی الارب ).