کلمه جو
صفحه اصلی

مدیریت کردن

فارسی به انگلیسی

administer, conduct

واژه نامه بختیاریکا

چارنیدِن

پیشنهاد کاربران

manage
به معنای مدیریت کردن
مثال
I can manage the time
من میتوانم زمان را مدیریت کنم


کلمات دیگر: