بي پروا , زنده دل , جذاب , بي باک
اسراع
عربی به فارسی
فرهنگ فارسی
شتافتن، شتاب کردن، تند رفتن ، به شتاب واداشتن
۱ - ( مصدر ) شتافتن شتاب کردن . ۲ - ( مصدر ) شتاباندن بشتاب وا داشتن .
۱ - ( مصدر ) شتافتن شتاب کردن . ۲ - ( مصدر ) شتاباندن بشتاب وا داشتن .
فرهنگ معین
( اِ ) [ ع . ] ۱ - (مص ل . ) شتافتن . ۲ - (مص م . ) شتاباندن .
لغت نامه دهخدا
اسراع. [ اِ ] ( ع مص ) شتابیدن. ( تاج المصادر بیهقی ). اکراب. توحّی. شتافتن. بشتافتن : اسرع فی السیر؛ بشتافت. ( منتهی الارب ). || تیزگام شدن. || صاحب ستور شتاب رو شدن. ( منتهی الارب ). خداوند ستور تیزرو شدن. ( تاج المصادر بیهقی ). صاحب شتر تیزرو شدن. صاحب چاروای شتاب رفتار شدن. || شتاباندن. شتابانیدن.
کلمات دیگر: