( مصدر ) ۱ - شنوانیدن . ۲ - سرود گفتن
شنوانیدن . یا گوشه ساختن دلوار . یا سرگفتن .
اسماع . [ اَ ] (ع اِ) ج ِ سَمْع. (ترجمان قرآن علامه ٔ جرجانی ) (دهار). گوشها. (غیاث ) : ذکر این کتاب بر اسماع آن خلفاء می گذشت . (کلیله و دمنه ). برزویه را پیش خواندو اشارت کرد که مضمون این کتاب را بر اسماع حاضران باید گذرانید. (کلیله و دمنه ). و سخن گویند که قبولش استقبال کند نه آنکه بجهد و رنج در اسماع و طباع شنوندگان باید نشاند. (مرزبان نامه ). آوازه ٔ عدل و احسان او اسماع و آذان را گوشوارند. (جهانگشای جوینی ).
اسماع . [ اِ ] (ع مص ) شنوانیدن . (تاج المصادر بیهقی ) (ترجمان القرآن جرجانی ) (غیاث ). شنوانیدن سخن . (منتهی الارب ). || دشنام دادن . (منتهی الارب ) (تاج المصادر بیهقی ) (غیاث ). || گوشه ساختن دلو را. مِسْمَع نهادن در زنبیل . (منتهی الارب ). گوشه کردن دلو. (تاج المصادر بیهقی ). || سِرگفتن . (منتهی الارب ) (غیاث ). || اجابت کردن . || در تعجب گویند: اَبْصِرْ به و اَسْمِعْ؛ ای مااَبْصَرَه و مااَسْمَعَه . (منتهی الارب ).
سمع#NAME?
شنوانیدن سخن؛ شنوانیدن.