یک ساعته به درازی یک ساعت
یک ساعت
فرهنگ فارسی
لغت نامه دهخدا
یک ساعت. [ ی َ / ی ِ ع َ ] ( ق مرکب ) یک ساعته. به درازی یک ساعت. به مدت یک ساعت. ( ناظم الاطباء ). زمان اندک :
تو یک ساعت چو افریدون به میدان باش تازان پس
به هر جانب که روی آری درفش کاویان بینی.
- یک ساعت پرداختن ؛ در مدت یک ساعت به انجام رسانیدن. ( ناظم الاطباء ).
|| زمان ناپایدار و فانی. ( ناظم الاطباء ).
تو یک ساعت چو افریدون به میدان باش تازان پس
به هر جانب که روی آری درفش کاویان بینی.
سنائی.
- صحبت یک ساعت ؛ گفتگوی در مدت یک ساعت. ( ناظم الاطباء ). گفتگوی نه بس دراز.- یک ساعت پرداختن ؛ در مدت یک ساعت به انجام رسانیدن. ( ناظم الاطباء ).
|| زمان ناپایدار و فانی. ( ناظم الاطباء ).
پیشنهاد کاربران
One hour
کلمات دیگر: