(صفت ) ۱- ظریف .۲- دارای مزیت ممتاز: زاهدی در غزنی از دانش مزی بد محمد نام و کنیت سررزی . ( مثنوی )
مکان سرسبز و زیبایی در دمشق
مکان سرسبز و زیبایی در دمشق
مزی . [ م ِ ] (اِخ ) رجوع به یوسف بن عبدالرحمان بن یوسف شود.
مولوی (مثنوی چ نیکلسن ج 5 ص 171).
مزی . [ م َزْی ْ ] (ع مص ) بزرگ منشی و تکبر کردن . (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (از ناظم الاطباء). مخفف مزیة. زیادت و افزونی . (آنندراج ) (غیاث ).
مزی . [ م ِ ] (اِخ ) محمدبن احمدبن عبدالرحیم ، از منجمین و دانشمندان بزرگ . متولد به سال 690 هَ . ق . متوفی به سال 750 هَ . ق . از تألیفاتش : کتاب کشف الریب فی العمل بالجیب ، و کتاب الروضات الزهرات فی العمل بربع المقنطرات ، و کتاب کشف المریب فی العمل بالمجیب است . (از الاعلام زرکلی ).
مزی . [ م ِزْ زی ی ] (ص نسبی ) منسوب به مِزّه که مکان سرسبز و زیبائی است مجاور دروازه ٔ دمشق . (سمعانی ).