هشت باغ. [ هََ ] ( اِخ ) کنایه از هشت بهشت است. ( برهان ) :
بزم چو هشت باغ بین باده چهارجوی دان
خاصه که ساز عاشقان حورلقای نو زند.
که در با کلید است و ره با چراغ.
بر همه گلبرگ و بر ابلیس داغ.
بزم چو هشت باغ بین باده چهارجوی دان
خاصه که ساز عاشقان حورلقای نو زند.
خاقانی.
چرا ترسم از رفتن هشت باغ که در با کلید است و ره با چراغ.
نظامی.
گشته گل افشان وی از هشت باغ بر همه گلبرگ و بر ابلیس داغ.
نظامی.