(اسم ) . یا هست وبودبه معاملهکردن . اکتفابچیزهای موجودکردن : (( آن کس که هست وبودنبیندزیان چهسود مانابودمعامل. اوبه هست وبود. ) ) (شفیع اثر. آنند. )
هست و بود
فرهنگ فارسی
لغت نامه دهخدا
هست و بود. [ هََ ت ُ ] ( ترکیب عطفی ، اِ مرکب ) حاصل. محصول. حاصل امساله نسبت به محصول سالهای پیشین. ( ناظم الاطباء ). || جمعبندی. ( ناظم الاطباء ).
- هست وبود کردن . رجوع به هست بود و هست وبود کردن شود.
- هست وبود کردن . رجوع به هست بود و هست وبود کردن شود.
کلمات دیگر: