مترادف مسجل : تسجیل، حتمی، قطعی، محقق، مدلل، مستند، مسلم، مشخص، معین
متضاد مسجل : پادرهوا، غیرقطعی، غیرمسجل، نامدلل، نامعلوم
برابر پارسی : آشکار، روشن، بی گفتگو، بی چون و چرا
confirmed, [rare.] registered
واقعه نگار
تسجیل، حتمی، قطعی، محقق، مدلل، مستند، مسلم، مشخص، معین ≠ پادرهوا، غیرقطعی، غیرمسجل، نامدلل، نامعلوم
مسجل . [ م ُ ج ِ ] (ع ص ) نعت فاعلی از اِسجال . رجوع به اِسجال شود.
مسجل . [ م ُ ج َ ] (ع ص ) مباح از هر چیز. (منتهی الارب ).بذل شده و مباح برای هر کس . (از اقرب الموارد): فعلناه و الدهر مسجل ؛ کردیم آن را در حالی که احدی احدی را نمی ترسید. (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).
نظامی .
نظامی .
نظامی .
نظامی .
نظامی .
خاقانی .
نظامی .
مسجل . [ م ُس َج ْ ج ِ ] (ع ص ) قاضی که سجل می نویسد و مهر می کند سند و حجت را. (ناظم الاطباء). و رجوع به تسجیل شود.