بنده نواز
فارسی به انگلیسی
فرهنگ فارسی
( اسم ) ۱ - کسی که بزیر دستان مهربانی کند آنکه به بندگان عطوفت ورزد بنده پرور.
لغت نامه دهخدا
بنده نواز. [ ب َ دَ / دِ ن َ ] ( نف مرکب ) بنده پرور. ( آنندراج ). کسی که بر پست تر از خود مهربانی کند و مهربان نسبت به بندگان. ( ناظم الاطباء ). کسی که بزیردستان مهربانی کند. آنکه به بندگان عطوفت ورزد. بنده پرور. ( فرهنگ فارسی معین ) :
شادمان گشت و دو رخساره چون گل بفروخت
زیر لب گفت که احسنت و زه ای بنده نواز.
بهتر از دیوان شعرت پاسخی کردم متین.
بسان خسرو محمود شاه بنده نواز.
چو تیغ گیرد گردافکن است و خصم شکن.
بسوی بنده خرامید شاه بنده نواز.
آز دل خرسند و نه خرسند شکسته.
جاودان باد شاه بنده نواز.
در زمین بوس شاه بنده نواز.
برآستان خداوندگار بنده نواز.
که مرا دید رازدار خدای
حاجب کردگار بنده نواز.
چه شکر گویمت ای کارساز بنده نواز.
شادمان گشت و دو رخساره چون گل بفروخت
زیر لب گفت که احسنت و زه ای بنده نواز.
فرخی.
گر مرا فرموده بودی خسرو بنده نوازبهتر از دیوان شعرت پاسخی کردم متین.
منوچهری.
کسی چه دارد غم کش بود خداوندی بسان خسرو محمود شاه بنده نواز.
مسعودسعد.
چو جام گیرد بدره ده است و بنده نوازچو تیغ گیرد گردافکن است و خصم شکن.
سوزنی.
ز گرد راه چو عنقا به آشیانه بازبسوی بنده خرامید شاه بنده نواز.
سوزنی.
ای بنده نوازی که کف راد تو داردآز دل خرسند و نه خرسند شکسته.
سوزنی.
شاه بنواختش بخلعت و سازجاودان باد شاه بنده نواز.
نظامی.
کرد شخص دوم دعای درازدر زمین بوس شاه بنده نواز.
نظامی.
سر امید فرود آر و روی عجز بمال برآستان خداوندگار بنده نواز.
سعدی.
به سایه مرحمت این پادشاه بنده نواز را پاینده و مستدام داراد. ( جامعالتواریخ رشیدی ). || نامی از نامهای صفات الهی : که مرا دید رازدار خدای
حاجب کردگار بنده نواز.
ناصرخسرو.
منم که دیده به دیدار دوست کردم بازچه شکر گویمت ای کارساز بنده نواز.
حافظ.
فرهنگ عمید
کسی که با زیردستان خود با مهربانی رفتار کند.
کلمات دیگر: