کلمه جو
صفحه اصلی

تنکیل

فرهنگ فارسی

برگردانیدن، پست کردن، عقوبت کردن، سرکوب کردن
۱-( مصدر ) عقوبت کردن.۲ - نکول کردن برگردانیدن . ۳ - پست کردن . ۴ - سرکوب ساختن مای. عبرت کردن . ۵- ( اسم ) نکول ۶- سرکوبی. جمع : تنکیلات .
عقوبت کردن . بند برنهادن یا برگردانیدن .

فرهنگ معین

(تَ ) [ ع . ] (مص م . ) عقوبت کردن .

لغت نامه دهخدا

تنکیل. [ ت َ ] ( ع مص ) عقوبت کردن. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). بند برنهادن. ( ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی ) : فقاتل فی سبیل اﷲ لاتکلف الا نفسک و حرض المؤمنین عسی اﷲ ان یَکُف َّ بَاءْس َ الذین کفروا واﷲ اشدّ بأساً و اشد تنکیلاً. ( قرآن 4 / 84 ). لشکر به تخریب دیار و تعذیب کفار... و تنکیل خاص و عام دست برگشاد. ( ترجمه تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 321 ). در مدت تنکیل با او رفق و ملاطفت کردندی. ( گلستان ). تا غایتی که از خاصترنزدیکان و عزیزتر فرزندان اگر اندک حرکتی که مشابه تطاول یا درازدستی بودی در وجود آمدی یا صادر گشتی ، عقوبت و تنکیل آن بغیر به عدم آباد فرستادن قناعت نکردی. ( ترجمه محاسن اصفهان ). || رسوا بکردن. ( تاج المصادر بیهقی ). رسوا نمودن و عبرت دیگران گردانیدن. || برگردانیدن. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). || رسانیدن. || یکسو کردن از آنچه پیش وی بوده باشد، الحدیث : لاتُنَکَّل ُ؛ ای لاتُدْفَعُ عمّا سُلِّطَت ْ علیه لثبوتها علی الارض. ( منتهی الارب ) ( از ناظم الاطباء ).

فرهنگ عمید

۱. برگردانیدن.
۲. پست کردن.
۳. عقوبت کردن، سرکوب کردن و مایۀ عبرت دیگران ساختن.

دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] سخت کیفر دادن را تَنکیل گویند و از آن در بابهای مختلف نظیر تجارت، وقف، هبه، عتق، کفّارات و غصب سخن گفته شده است.
تنکیل در لغت به معنای کیفر شدید دادن است؛ به‏گونه‏ای که شخص کیفر دیده عبرتی برای دیگران بشود؛ ولی در کلمات فقها در ارتباط با عقوبت برده توسط مولا ـ به بریدن گوش، بینی و مانند آن از عقوبتهای شدید ـ به کار رفته هست.
حکم تَنکیل برده توسط مولا
تنکیل برده، معصیت و حرام است و چنانچه مولا نسبت به برده خویش مرتکب چنین عملی شود، بنابر مشهور، برده به طور قهری از ملک وی خارج و آزاد می‏گردد.
چنان‏که آزاد کردن برده تنکیل شده به عنوان کفّاره مجزی نیست.
حکم تَنکیل برده توسط غاصب
در اینکه تنکیل برده توسط غیر مولا همچون غاصب ـ که این عمل را نسبت به برده‏ای که غصب کرده مرتکب شده ـ موجب آزادی وی می‏گردد یا حکم، اختصاص به مولا دارد، اختلاف است. بنابر قول اوّل، غاصبِ مرتکب چنین عملی ضامن قیمت برده است که باید به مالک آن بپردازد.



کلمات دیگر: