کلمه جو
صفحه اصلی

ورزانیدن

لغت نامه دهخدا

ورزانیدن. [ وَ دَ ] ( مص ) مالیدن. ورز دادن خمیر را. مالش دادن آن را چنانکه برای نان پختن.


کلمات دیگر: