(اسم ) جنگ بامشت ولگدوسیلی .
هشت و مشت
فرهنگ فارسی
لغت نامه دهخدا
هشت و مشت. [ هَُ ت ُ م ُ ] ( اِ مرکب ، از اتباع ) از اتباع است به معنی جنگ کردن بامشت و لگد و سیلی و امثال آن. ( برهان ) :
با یک تنه تن خود چون پس همی نیایی
اندرمصاف مردان کی مرد هشت و مشتی ؟
با یک تنه تن خود چون پس همی نیایی
اندرمصاف مردان کی مرد هشت و مشتی ؟
ناصرخسرو.
کلمات دیگر: