کلمه جو
صفحه اصلی

هزیمی

لغت نامه دهخدا

هزیمی . [ هَِ زْ زی ما ] (ع اِمص ) شکست لشکر. (از منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). اسم از هزم . (اقرب الموارد).


هزیمی . [ هَُ زَ ] (ص نسبی ) منسوب به هزیمة که بطنی است از حمیر. (سمعانی ).


هزیمی. [ هَِ زْ زی ما ] ( ع اِمص ) شکست لشکر. ( از منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). اسم از هزم. ( اقرب الموارد ).

هزیمی. [ هَُ زَ ] ( ص نسبی ) منسوب به هزیمة که بطنی است از حمیر. ( سمعانی ).


کلمات دیگر: